بیانیۀ
هیئت اجرائی
سازمان
کارگران
انقلابی
ایران (راه
کارگر)
در
باره توافق
هسته ای
"جام
زهر" دوم ، جمهوری
اسلامی را به
کجا می برد؟
توافق
نهایی جمهوری
اسلامی و شش
قدرت بزرگ برای
حل بحران هسته
ای ایران ، که
متن کامل آن
هم اکنون
منتشر شده ، نشان
دهندۀ
درماندگی و
باخت کامل
رهبری جمهوری
اسلامی در
قمار هسته ای
است و یاد آور
"جام زهری" که خمینی
ناگزیر شد هنگام
پذیرش
قطعنامه ۵۹۸
شورای امنیت
سازمان ملل سر
بکشد.
اولین
سؤالی که این
توافق برای
هرکسی پیش می
آورد این است
که آیا دوازده
سال پیش نمی
شد مشابه همین
توافق را با
قدرت های غربی
امضاء کرد؟ مثلاً
آیا بهتر نبود
جمهوری
اسلامی
توافقی را که
در اکتبر ۲۰۰۳
با وزرای
خارجه سه قدرت
اورپایی
(انگلیس ،
فرانسه و
آلمان) در
تهران امضاء
کرد ، کنار
نمی گذاشت؟ دستگاه
های تبلیغاتی
ولایت فقیه می
گویند با کنار
گذاشتن آن
توافق
توانسته اند
اولاً
"فنآوری هسته
ای" را در
ایران "بومی"
کنند و ثانیاً
خودِ "شیطان
بزرگ" (یا "کد
خدای جهان") را
به پذیرش حق
ایران برای
غنی سازی اورانیوم
وادارند. اما
می دانیم که
این کار به
بهایی بسیار
سنگین و
واقعاً کمر
شکن برای مردم
ایران ، تمام
شده است. با
اندک تأملی در
خسارت ها و
مصیبت های
دوازده سال
گذشته ، هر
کسی می تواند
دریابد که
هزینه های
اقتصادی و
انسانی دهۀ
جنون "فنآوری
هسته ای" و
فرصت های
تاریخی از دست
رفته در این
دهه ، بسیار
سنگین تر و
ویرانگرتر از
هزینه ها و
مصیبت های جنگ
هشت ساله
ایران و عراق
بوده است. "دست
آوردی" که
ولایت فقیه از
آن دم می زند ،
خود یک دروغ و
رسوایی بزرگ
است ، به چند
دلیل:
یک -
حتی اگر به
چنان سفاهتی
بغلتیم که غنی
سازی اورانیوم
را بزرگ ترین
دست آورد علمی
و تکنولوژیک
دنیای امروز
بدانیم ، باز
نمی توانیم
فراموش کنیم که
جمهوری
اسلامی با
توافق کنونی
عملاً آن را
از دست داده
است. در واقع
این توافق ،
در زمینه غنی
سازی
اورانیوم ،
جمهوری اسلامی
را تقریباً به
همان مرحله ای
بر می گرداند
که توافق
اکتبر ۲۰۰۳ می
خواست
نگهدارد. زیرا
طبق این توافق
، طرف ایرانی
متعهد شده ۹۸
درصد ذخایر
اورانیوم غنی
شده اش را از
بین ببرد و
برای ۱۵ سال
آینده در حد
۳۰۰ کیلو گرم
نگهدارد ، آن
هم در سطح سه و
نیم در صدی.
یعنی جمهوری
اسلامی تا ۱۵
سال دیگر نخواهد
توانست حتی
سوختِ رآکتور
اتمی کوچک و
قدیمی تهران
را تأمین کند.
دو -
برخلاف ادعای
دستگاه های
تبلیغاتی
ولایت فقیه ،
غنی سازی اورانیوم
نه در دنیای
امروز دست
آورد علمی و
تکنولوژیک خیلی
مهمی محسوب می
شود و نه می
تواند
برانگیزاننده
جهش علمی و
تکنولوژیک در یک
کشور باشد.
برای دریافت
این حقیقت ،
نگاهی به سطح
دانش و صنعت
در کره شمالی
و پاکستان و شرایط
مصیبت بار
زندگی مردم
این دو کشور
کفایت می کند.
سه - رهبران
جمهوری
اسلامی اگر
واقعاً دنبال
انرژی صلح
آمیز هسته ای
بودند ، بدون
غنی سازی اورانیوم
نیز می
توانستند به
آن دست یابند.
آنها می گویند
برای خودکفائی
ملی ناگزیر
بودند این کار
را با غنی سازی
شروع کنند.
اما این هم یک
عوام فریبی
آخوندی رسواست.
زیرا اولاً مسأله
هسته ای (صرف
نظر از هر
نگرشی که به
بد و خوب
انرژی هسته ای
داشته باشیم)
در دنیای ما
عملاً مسأله
ای است که با
نظم بین
المللی حاکم ارتباط
پیدا می کند.
باید توجه
داشت که این
خصلت بین
المللی مسأله
هسته ای ، فقط
در مورد جمهوری
اسلامی مطرح
نیست ، بلکه
حساسیت بین
المللی در
باره آن در مورد
همه کشورهای
دیگری نیز که
اکنون جزو
دارندگان
سلاح هسته ای
نیستند ، وجود
دارد. مثلاً حتی
کشورهایی
مانند آلمان و
ژاپن یا کره
جنوبی و
تایوان که جزو
متحدان
امریکا هستند
(و به لحاظ
تکنولوژیک
نیز ، پیشرفته
تر از آن هستند
که تولید سلاح
هسته ای مسأله
ای برای شان
باشد) عملاً
نمی توانند
بدون
برانگیختن
واکنش های بین
المللی ، در
این زمینه از
حد معینی جلوتر
بروند. ثانیاً
منابع شناخته
شده اورانیوم
در خودِ ایران
کمتر از آن
است که با
تکیه به آن
بتوان به خودکفایی
در این حوزه
دست یافت و در
صادرات و
اردات
اورانیوم نیز
ملاحظات
استراتژیک
بیش از
ملاحظات
تجاری مطرح
است و خواه
ناخواه آن را
به تعادل ها و
حساسیت های موجود
در نظم بین
المللی حاکم
وابسته می
سازد.
چهار - رهبران
جمهوری
اسلامی در طول
دوازده سال
گذشته در چند
فرصت دیگر نیز
می توانستند
با عقب نشینی
در مسأله هسته
ای به چیزی
مشابه همین
توافق کنونی
دست یابند یا
دست کم ، با
نشان دادن
انعطاف در این
حوزه ، از
تشدید تحریم
های بین
المللی جلوگیری
کنند ؛ ولی آنها
با خیره سری شگفت
انگیزی همه آن
فرصت ها را
سوزاندند.
مثلاً در ژوئن
۲۰۰۶ آنها می
توانستند با
انعطاف در
مقابل
درخواست های آژانس
بین المللی
انرژی هسته ای
، از ارجاع
پرونده ایران
به شورای
امنیت سازمان
ملل جلوگیری
کنند. یا در
همان اوائل
سال ۲۰۰۹ که
اوباما ریاست
جمهوری اش را
با اعلام
رویکردی
متفاوت به
مسأله هسته ای
ایران آغاز
کرد ، آنها می
توانستند با
رفتن به پای
مذاکره
مستقیم با امریکا
به مصالحه ای
نزدیک به
مضمون همین
توافق کنونی
دست یابند یا
دست کم از
تشدید تحریم هایی
که واقعاً فلج
کننده شدند ،
جلوگیری کنند.
با
نگاهی به
ابعاد حیرت
آور فرصت های
سوخته و منابع
و امکانات
برباد رفته
مردم ایران در
دوازده سال
گذشته ، خواه
ناخواه باید
نتیجه گرفت که
رهبران جمهوری
اسلامی یا از
شناخت نیروها،
تعادل ها و
پویایی های
نظم بین
المللی حاکم بر
دنیای کنونی
عاجزند ؛ یا
به خاطر
تناقضات ساختاری
حکومت شان نمی
توانند به
اقدامات سنجیده
و هدفمندی در
برخورد با آن
دست بزنند ؛
یا نظام
فرمانروایی
شان را
(مخصوصاً در
مقابله با
مردم) چنان
شکننده می
یابند که هر
مسأله ای را
فقط از دیدگاه
امنیتی و
پلیسی می
نگرند. هر یک
از این سه شق
یا آمیزه ای
از همه آنها ،
رهبران
جمهوری
اسلامی را به
مجموعه ای از
باندهای
غارتگر تبدیل
می کند که هر
دغدغه ای که
داشته باشند ،
اندیشیدن به شرایط
زندگی و آینده
مردم و
موجودیت
کشوری به نام
ایران جزو
آنها نیست.
تردیدی
نمی توان داشت
که آنچه
رهبران
جمهوری اسلامی
و به ویژه ولی
فقیه را به
تسلیم کامل در
قمار هسته ای
واداشت ، ترس
از موقعیتی
بود که شرایط موجودیت
رژیم را تهدید
می کرد ؛ اما
همین جام زهری
که آنها
ناگزیر شده
اند سر بکشند
، فرمانروائی
شان را با
تناقضات و
دشواری های دیگری
روبرو خواهد
ساخت:
یک - برداشته
شدن تحریم ها
و شروع سرمایه
گذاری ها و
مشارکت های
احتمالی
خارجی ،
مسلماً
درآمدهای
رژیم را
افزایش خواهد
داد و بیش از
همه کیسه
دستگاه ولایت را
پر خواهد کرد
و بنیادها،
شرکت ها و
سازمان ها ی رنگارنگ
تحت امر
مستقیم آن را
فربه تر خواهد
ساخت. اما
همین تقویت
پیوندهای
رژیم با
بازارهای
جهانی سرمایه
، رهبران جمهوری
اسلامی را (هر
چند به تدریج)
به هم سویی
بیشتر با
"شیطان بزرگ"
(یا "کدخدای
جهان") خواهد
کشاند.
دو - منجمد
شدن برنامه
هسته ای رژیم
که دستگاه ولایت
آن را به مقدس
ترین مقدسات جمهوری
اسلامی تبدیل
کرده بود ، در
کنار کم رنگ
تر شدن
"استکبار
ستیزی" نظام ،
نه تنها بهره
برداری ولایت
فقیه از ناسیونالیزم
شووینیستی
ایرانی را
دشوارتر
خواهد ساخت ،
بلکه به شکاف
ها و حتی
فروپاشی هایی
در نظام
ایدئولوژیک
جمهوری
اسلامی دامن
خواهد زد که
ترمیم آنها
عملاً ناممکن
خواهد بود ؛ روندی
که نیروهای
سرکوب و حتی
دستگاه های
اطلاعاتی و
امنیتی رژیم
را در مقابل مبارزات
و جنبش های حق
طلبانه مردم
آسیب پذیرتر
خواهد ساخت. فراموش
نباید کرد که
اسلامی که
خمینی ابداع کرد
، با لعابی از
ناسیونالیزم
ایرانی و
عدالت خواهی
عامیانه عایق
بندی شده بود
که تاریک اندیشی
خفه کنندۀ آن
را در اوائل
کار پوشیده
نگه می داشت ؛
اما فروریزی
این لعاب که
از دهه دوم
موجودیت
ولایت فقیه
آغاز شده بود
، اکنون با
"جام زهر" دوم
، شتاب بی
سابقه ای پیدا
خواهد کرد.
سه - باخت
کامل جمهوری
اسلامی در
قمار هسته ای بیش
از همه ضربه
ای است بر
اعتبار و
موقعیت شخص
خامنه ای.
فراموش نباید
کرد که نقش او
در فرصت های
از دست رفته و
حمایت از ریخت
و پاش ها ،
حماقت ها و
مصیبت های
جبران ناپذیر
دوازده سال
گذشته تعیین
کننده بوده
است. همچنین
تردیدی نمی
توان داشت که
همسویی ها و
سازش های
اجتناب
ناپذیر آینده با
"شیطان بزرگ"
(یا "کدخدای
جهان") خواه
ناخواه ، خط
"اعتدال گرایان"
و حتی "اصلاح
طلبان" را در
میان باندهای
مختلف "کاست
حکومتی"
تقویت خواهد
کرد ، چه
همراه با خودِ
آنها ، چه
بدون آنها.
اما درست به
همین دلیل ،
دستگاه ولایت
برای حفظ موقعیتِ
"رهبر با
بصیرت"
ناگزیر خواهد
شد (دست کم در
کوتاه مدت)
فشار بر آنها
را افزایش
دهد. مخصوصاً
در انتخابات
آینده مجلس
شورای اسلامی
و خبرگان
رهبری ، به
احتمال زیاد ،
شورای نگهبان
سعی خواهد کرد
تا حد ممکن ، بخش
بزرگی از
کاندیدا های
وابسته به
"اصلاح طلبان"
و حتی "اعتدال
گرایان" را رد
صلاحیت کند.
چهار - جمهوری
اسلامی که تا
همین چند سال
پیش خود را "ام
القرای جهان
اسلام" و
پیشآهنگ
"انقلاب
اسلامی" و
"حکومت اسلامی"
معرفی می کرد
، با قدرت
گرفتن اسلام
گرایان مختلف
و به ویژه
جریان های سنی
سلفی و جهادی
، به یکی از
سازمانگران
اصلی جنگ های
فرقه ای در
میان خودِ
مسلمانان
تبدیل شده و
به عنوان
مدافع فرقه
گرایی اسلام
شیعی ، اکثریت
قاطع
مسلمانان را
(که سنی هستند)
علیه خود برمی
انگیزاند ؛ تا
جایی که حتی
جریان هایی
مانند "حماس"
نیز نمی
توانند در
کنار آن
بیایستند.
اکنون مسأله
فقط این نیست
که اسلام ضد
امریکایی
دیگر در انحصار
جمهوری
اسلامی نیست ،
بلکه این است
که جمهوری
اسلامی با درگیر
شدن در جنگ
های فرقه ای و
رویارویی با
اسلام سنی سلفی
، عملاً به
همسویی و
ائتلاف با
"اسلام امریکایی"
و حتی خودِ
"شیطان بزرگ" روی
می آورد.
پنج - فراموش
نباید کرد که
توافق نهایی هسته
ای (اعلام شده
در ۲۳ تیر۱۳۹۴)
عملاً بیش از
یک توافق
صرفاً هسته ای
است ، زیرا این
توافق فقط محصول
درماندگی
جمهوری
اسلامی نیست ،
بلکه از طرف
امریکا نیز با
نگاهی به
شرایط
ژئوپولیتیک
حساس خاورمیانه
تنظیم شده است
؛ شرایطی که
اکنون آشکارا
در حال
دگرگونی است و
"کدخدای
جهان" دیگر
نمی خواهد در
این منطقه
حساس ، کشوری
کلیدی مانند
ایران را در
مقابل خود
داشته باشد ،
چه با جمهوری
اسلامی و چه
بدون آن. و
درست در بستر
همین شرایط
جدید است که
احتمال دارد دستگاه
ولایت فقیه
تلاش کند به
ماجراجویی ویرانگر
دیگری روی بیاورد
و به جای
رویای از دست
رفتۀ صدور
"انقلاب
اسلامی" ، با
عظمت طلبی شووینیسم
ایرانی
درآمیزد و
رویای تبدیل
شدن به "قدرت
منطقه ای" را
باد بزند.
نشانه های
تدارک این
ماجراجویی
جدید را هم
اکنون می توان
در فعالیت ها
و بریز و بپاش
های "سپاه و
جهاد و نهاد"
در سوریه و
لبنان و عراق
و تاحدی حتی
در یمن مشاهده
کرد. با این
تلاش آنها می
کوشند "جام
زهر" دوم را با
برگ انجیری به
نام "نرمش
قهرمانانه"
بپوشانند و
توافق هسته ای
را به عنوان
یک پیروزی به
ذهنیت عقب ماندۀ
ناآگاه ترین
بخش های مردم
ایران ( که از
همه جا
درمانده اند و
به افیون
دیگری نیاز
دارند) بفروشند.
اما
توافق هسته ای
هم مانند
پذیرش
قطعنامه ۵۹۸
شورای امنیت
سازمان ملل در
پایان جنگ
ایران و عراق
، بی تردید در
شرایط عمومی
زندگی اکثریت
مردم نیز
تغییرات مهمی
به وجود خواهد
آورد:
یک -
قبل از هرچیز
، کاهش تحریم
های بین
المللی و به
ویژه برداشته
شدن تحریم های
فلج کنندۀ سال
های اخیر و
بهبود
اقتصادی
(هرچند مختصر) خواه
ناخواه ، در
شرایط معیشت کارگران
و زحمتکشان ،
یعنی اکثریت
عظیم جمعیت
کشور ، که از
برکت "حکومت
امام زمان"
اکنون واقعاً
تحمل ناپذیر
شده است ،
اثرات مثبتی
خواهد گذاشت
یا دست کم ،
تشدید فلاکت
بخش بزرگی از
آنها را متوقف
خواهد کرد. و
این می تواند
شرایط مساعدی
برای گسترش جنبش
های مطالباتی
بخش های گوناگون
مردم فراهم
بیاورد ؛ مهم ترین
عامل در تقویت
صفوف مقاومت
بخش های مختلف
مردم در برابر
جمهوری
اسلامی باشد و
همچنین زمینه
محکمی برای
سازمانیابی
مستقل خواست ها
و حرکت های
مردم به وجود
بیاورد. این
بزرگ ترین
نقطه امید در
دوره پیش رو
ست. فراموش
نباید کرد که
نه تشدید فلاکت
، بلکه بهبود
شرایط معیشت
مردم است که
می تواند جنبش
مقاومت آنها
را در مقابل
رژیم جهنمی
جمهوری
اسلامی ، در مقیاس
واقعاً توده
ای بگستراند و
مهار ناپذیر سازد.
تنها در متن
گسترش حرکت
های مطالباتی
بخش های مختلف
مردم است که
شبکه ها و
ارتباطات
مستقل و
پایدار آنها
می تواند شکل
بگیرد و حتی
در زیر رادارهای
اطلاعاتی و
امنیتی رژیم
پیش برود.
دو -
هرنوع
خوشبینی در
باره امکان
شکوفایی
اقتصاد ایران
در زیر حاکمیت
جمهوری
اسلامی ، با
تحریم های بین
المللی یا
بدون آنها ،
اندیشه ای
خطرناک و
گمراه کننده
است و خواه
ناخواه ، به
بازی در بساط
این رژیم
جهنمی می
انجامد. جمهوری
اسلامی رژیمی
است که تمام
عوامل و شرایط
فساد و تباهی
را در خود جمع
کرده است و تا
پابرجاست ،
فلاکت ذلت بار
توده ای و
نابرابری های
فلج کننده
طبقاتی
گریبان مردم
ایران را رها
نخواهد کرد.
تردیدی نیست
که برچیده شدن
تحریم های بین
المللی یا حتی
کاهش آنها می
تواند تا حدی
فشار فلج
کننده کنونی
بر اکثریت قاطع
مردم کشور را
کاهش بدهد ،
اما انتظار
بهبود بزرگ و
پایدار در
شرایط زندگی و
معیشت اکثریت زحمتکش
ایرانیان در
زیر سیطره این
رژیم بیهوده
است.
سه -
عقب نشینی
رژیم در مقابل
قدرت های غربی
، به
طور
گریزناپذیر
، رژیم
را در مقابل
مردم شکننده
تر می کند و
مردم را در
مقابله با آن
جسورتر. تجربه
نشان می دهد
که رژیم های
سرکوب گر در
چنین شرایطی
قاعدتاً از
عقب نشینی در
مقابل مردم می
ترسند. بنابراین
خوش بینی به
اصلاحات
سیاسی یا حتی
کاهش سرکوب در
دوره پیش رو ،
بسیار خطرناک
است. همان طور
که "جام زهر"
خمینی در سال
۶۷ ، قتل عام زندانیان
سیاسی را به
دنبال داشت ،
ممکن است "نرمش
قهرمانانه"
خامنه ای نیز
به بهانه های
مختلف ،
جنایات خشن و
گسترده ای به
دنبال بیاورد.
فراموش نباید
بکنیم که در
همین دو سال
اخیر که
مذاکرات هسته
ای فعال تر از
گذشته جریان
داشته ، در
بعضی حوزه ها
، سرکوب ها و
بگیر و ببندها
شدیدتر از
گذشته بوده
است. کافی است
مثلاً آسید
پاشی های
زنجیره ای را
به یاد بیاوریم
که یادآور قتل
های زنجیره ای
دوره اصلاح
طلبان حکومتی
بودند و البته
مانند آنها با
سد مقاومت و
اعتراضات
توده ای مردم روبرو
شدند و متوقف
گردیدند ، ولی
عاملان آنها ،
حتی برخلاف
دوره قبل ،
معرفی هم
نشدند و پرونده
به طور کامل
درزگیری شد.
چهار -
همان طور که
اشاره شد ،
رهبران رژیم و
به ویژه
دستگاه های
تحت امر
مستقیم "رهبر
با بصیرت" می
کوشند برای
پوشاندن عقب
نشینی ها و
شکست های شان
، ماجراجویی
های فرقه ای
شان را در
بعضی کشورهای
منطقه ،
اقداماتی
نجات بخش و
نشانه گسترش
نفوذ ایران در
منطقه قلمداد
بکنند. با تمام
توان باید با
این تبلیغات
رذیلانه به
مقابله
برخاست. چنین
اقداماتی نه
تنها موجودیت
کشورهای
همسایه ما را
به خطر می
اندازند ،
بلکه مسلماً
مردم ایران را
نیز با
مخاطرات
بیشتری روبرو
می سازند و
حتی در داخل
کشور نیز
همبستگی بخش
های مختلف
مردم را تضعیف
می کنند.
امنیت و نفوذی
که با اقدامات
و طرح های
امثال قاسم
سلیمانی
ایجاد شوند ،
برای موجودیت
ایران خطرناک
تر از خطر
داعش و سلفی
های جهادی
رنگارنگ است.
فراموش نباید
کرد که شریعتِ
حاکمان مسلط
بر ایران از
شریعت داعش و
طالبان و
القاعده و
وهابی های
سعودی مرغوب
تر نیست. فراموش
نباید کرد که
کارگران و
زحمتکشان
ایران با تمام
توده های
زحمتکش و
محروم
کشورهای
همسایه ما سرنوشت
مشترکی دارند
و هر نوع
دشمنی و جنگ
فرقه ای که
زندگی
همسایگان ما
را به خاک و
خون می کشد ،
برای ما نیز
مصیبت بار
خواهد بود.
بنابراین
وظیفه
انترناسیونالیستی
چپ ایران
ایجاب می کند
که در افشای
ماجراجویی
های
جنایتکارانه
رژیم ولایت در
کشورهای
همسایه ، بیش
از پیش کوشا
باشد و با هر
نوع تبلیغات
عظمت طلبانه شووینیستی
دربیفتد.
سرنگون
باد رژیم
جمهوری
اسلامی
زنده
باد آزادی،
زنده باد
سوسیالیسم
هیئت
اجرائی
سازمان
کارگران
انقلابی
ایران (راه
کارگر)
پنجشنبه
۲۵ تير ۱۳۹۴ برابر
با ۱۶ جولای
۲۰۱۵