خمینی،
داعش یکم و
کشتارهای دهه ۶۰
او
بهنام
چنگائی
تشابه
تاریخی
دوچهره ی
فاشیستی
آیا،
دور از حقیقت
هست همسان کردن
دو رهبر جنایتکار
تاریخی یا دو
قهرمانِ روان
پریش، کله خشک
و دژخیم که تنها
به اراده ی مطلق
خود و فرقه های
شان فریفته
شده و متکی بودند؟(هیتلر
نازی و خمینی
شیعی) را می
گویم! آن دو
پدیده ی سهمناکِ
ناسیونالیست
و کینه ورزِ مذهبی،
هر کدام به
شکلی کم و بیش مشابه
راسیسم و فاشیسم
ویرانگری را در
سطح جهان برای
مقطعی احیا
کردند. آنها در
دوران حیات
سیاسی خویش، هویت
های مسخ شده ی
مردمی و
خودفریبی یافته
و به تبع آن ابعادی
جهانی کسب کردند
به نحویکه آنها
نه تنها حکم بر
تأیید مطلق خود
در داخل، بلکه
رژیم هاشان بر
پایه تزویر،
زور و تبعیت
کورکورانه مردمان
از آنها به
شدت مقتدر شدند
و هر دوی این
خودکامگانِ بیمار
بی کم و کاست داعیه
پیشوائی جهان را
نیز از آن خود
دانستند.
و آن در
حالی بود که، هیچیک
از آنها جز تنها
به دیدهای حقیر،
یکسویه و برتری
جویانه ملی ـ
مذهبی خویش و
وابستگان شان،
هرگز به خواست،
آمال و ایده
های رنگین
جوامع بها نمی
دادند؛ خشونت
ورزانه با هر
اندیشه و عمل نوع
بشری و
فرامسلکی و
طبقاتی می
جنگیدند؛ آزادی
خواهان دمکرات
و دگراندیش را
به خاطر
اعتراض های
واقعی می کشتند؛
و با هر شیوه ی
مسالمت
جویانه سیاسی،
مترقی، سوسیالیستی
و ضد تبعیضات ملی،
نژادی و مذهبی
دشمنی ذاتی و
سازش ناپذیر داشتند؛
با صلح و
دوستی و
دیپلماسی مللِ
برابر و حقوق
بشر کاملا بیگانه
بودند؛ هر یک ساختار
سیاسی فردی و تک
قطبی خود را ساختند،
شناساندند و در
عرصه ی گیتی جارش
زدند و طبعا غیر
از دوایر
وابستگان دستگاه
فاشیستی، حتی دیگران
سازشکار ولی
ناهمخوان را
هم پس از مدتی برنتابیدند؛
و سیاهچال های
خود را از
آنان و
مخالفان انباشتند.
ای بسا اندکی تراوشات
ذهنی متقابل و
یا متضاد
دوستان کافی
بود تا بردباری
شان تاب نیاورد
و زنده ماندن
غیر فرضی را
لحظه ای امان ندهد.
هیتلر،
خمینی،
فاشسیت ها،
راسیست ها،
داعش دو و
فرقه گراهای دیگر
همه چنین بوده
اند.
به
همین خاطر هیتلر
و خمینی بسیاری
از ناهمسازانِ
همراه، همگام و
هم عقیده خود را
در همان آغاز تنها
به خاطر
اختلاف نظرهای
کوچک با ترفند
و توطئه خاموش
کردند و یا در
جا و بی
محاکمه کشتند.
همچنین آن دو تا
لحظه مرگ شان نیز
هیچگاه استعداد
درک و فهم نوعدوستی
انسانی، حس و
ذوق تعلق فراعقیدتی
و کشف همسوئی کثرتگرائی
های فراملی را
نداشته، نشناخته
و برنتافتند. آنها
هرگز دیگر ملت
ها، باورها و
فرهنگ های رنگین
جامعه بزرگ و زیبای
بشری را نیز نپذیرفتند.
آن دو فریبکار
و"بیمارِ
قدرت" تا آنجا
که میسر بود و توانستند
بی هرگونه
نرمش اخلاقی، آرمانی،
نگرانیِ
وجدان و یا هراس
و دلهره از امکان
وقوع اشتباه،
با سماجت تمام
برابر تفاهم و
تساهل ایستادند؛
و پیوسته و بی
مهابا بر
دشمنی ها و
انتقامگیری
ها میان انسان
های کار، زحمت
و فرودست با
اطمینان و
سنگدلی دامن
زدند. بر طبل
جنگ و مرگ و ویرانی
جانی و مالی همگان
و مسلمانان بی
رحمانه کوبیدند
و یا به هستی
انها آتش بستند؛
میلیون ها
انسان ساده
نگر، زودباور و
آسیب پذیر فرهنگی،
سیاسی و
اقتصادی را با
دسیسه های
ناسیونالیستی
و عده های
آسمانی گمراه کرده
و به دنبال
امیال و آمال جاهگرایانه
خویش همه را به
کام مرگ
کشانیدند و به
ناامنی و ستیز
جهانی
افزودند.
من بیش
از این قصد تشریح
بیشتر چگونگی
تشابه کیفی دردناک
آن دو ویژگی
خونخوار و
جنونمدار را ندارم!
زیرا یقینا وجدانِ
تاریخ بیدار و
دردمندی
انسان های آزاده،
هوشیار و
نوعدوست در
مورد آن دو
موجود جانی، فریبکار
و زشت فکر
قضاوت عادلانه
و بی طرفانه کرده
و خواهد کرد؛ هم
اینک نیز هر
دو رسوا و بی
اعتبار شده
اند. اما نکته برجسته
در این دوره
برای ما این
است که(ظاهرا و
در عمل جنون و راسیسم
هیتلری با
ویرانی جنگ
جهانی دو و سپس
مرگ او و
دستگاهش در مقابله
سراسری دشمنانِ
فاشیسم کاملا به
اضمحلال و
نابودی کشیده
شد. تواما،
ضرورت تحول
تاریخی،
کشورهای تا
دیروز دشمن را
عملا به
همبستگی الزامی،
اختیاری و
آگاهانه ی
فراملی کشاند
و در همین شکل
صوری و کنونی
خویش که ما می
بینیم؛ آنها توانستند
رسما مبتکر
اتحاد منافع امروزی
اروپای مشترک خود
گشته و باشند.
و در پی آن عملا
ثبات فاشیسم سیاسی
در اروپا ناتوان
شد و یا عمرش به
پایان راه رسیده
است.
اما، بازتاب
برتریخواهانه
ی فاشیسم شیعی
خمینی چطور؟
ریشه ی دعوا و
دشمنی سازش
ناپذیر سنی ـ
شیعه چطور؟
شاخ و سینه
کشیدن دوقطب
قدرت فاسد
مسلمان: یعنی
عربستان
سعودی برابر
رژیم ولایت
مطلق فقیه و
ائتلاف های
منطقه ای و
جهانی آنان
چطور؟ آیا ما در
واکنش های هستریک
فامیل سعودی ها
و بیتی های خامنه
ای و رژیم های تمامیتگرای
آنها، تشویق
جنگ پیرامون
پیدایش
"داعش"و همچنان
آتش قهر و
انتقام نهفته مذهبی
1400 ساله هر یک را نمی
بینیم؟ آیا بر
تارک
خاورمیانه،
بهانه ی نسل
کشی "هر آن" اسلامی
مذاهب و شاخه
های وحشی و
نابردبار آن مشهود
نیست؟
و پرسش
پایه: (آیا
مسلک شیعه و
شیوه ی عمل خود
خمینی شیاد به
عنوان داعش
یکم، به مرور در
منطقه ی
متلاطم ما ابعاد
هولناک نیافت؟
و به سراسر جهان
اسلام راه نبر؟
و همه اشکال
تندروی های فرقه
ای را در بر
نگرفت؟ و به عنوانِ
مادر به داعش
دوم حیات نبخشید؟
و به تبع آن اندیشه
او به دشمنی هر
چه بیشتر و سازش
ناپذیرتر مذاهب
فرانروئیده
است؟ آیا این
جنگ عراق و
سوریه،
همزمان علیه
همه ی ادیان و
اقلیت های
کوچک قومی و
عقیدتی و
فرهنگی نیست
که به قربانی
شدن صدها هزار
آنها انجامیده
است؟ به باور
من، خمینی به
یاری
امپریالیست
آمریکا و غرب
ستیز و نفاقی را
در میان
مسلمانان باز
تولید کرد که پسرعمویش
همین "داعش سنی
دوم" در
خاورمیانه با اکثریت
شهروندان مسلمان
است. اینک با
وجود عینی و
عملی و تداوم
حیات هر دو
داعش های یک و
دو و رودرروئی
های آنها با منافع
فرقه ای متفاوت
و متضادشان،
بی گمان جنگ،
انتقام و آشوب
خاورمیانه و
کشورهای
مسلمان بی
ردخور جان
دوباره یافته
است.
تردیدی
ندارم که
تفاوتی چندان میان
داعش یکم شیعه
و داعش دوم
سنی در جهان
اسلام وجود
ندارد؛
همچنانکه در
طول تاریخ جنگ
های مذهبی آن
دو و بهانه
های شان پیوسته
یکسان بوده
است. هر دو آنها
به نام محمد و
خدای مشترک
شان پیگیر سر صدها
و هزارها آدم مخالف
و مترقی را
همچون مرغ و
بزغاله
بریدند؛ به
زنان و دختران
اسیر همدیگر بی
شرمانه تجاوز
کردند. قتلعام
عجولانه ی چندین
هزار دختر و
پسر جوان و
نوجوان را به
یادآوریم که
همگی در
هنگامه ی آغاز
و شروع جستجوی
زندگی، در
پگاه آزادِ
تازگی و تجربه
اندوزی بودند
که خمینی هزارها
از آنان را به
دار کشید. به
یاد بیآوریم
که او چگونه با
قساوت تمام در
تابستان 60 و 67 این
نسل کشی ها را در
دل تاریخ تاریک
و خونین "حکومت
الله" بر زمین
ثبت کردند. (آیا
آن قتلعام ها،
همین شیوه و
روش دهشتباری نیست
که داعش دوم
سنی، امروز آن
را بر علیه مردم
بی دفاع کوبانی،
شنگالی،
شیعی، دیگر
ادیان مسیحی،
ایزدی های کرد
در سوریه و
عراق به راه
انداخته است؟)
آخر مگر می شود
(چشمان وحشتبار
تاریخ دیروز را
بر پلیدی تفکر
و عمل هیتلر
نازی و خمینی داعش
یکم شیعی بست و
کیفیت جنایات و
کثافات مشابه
آنان را توسط داعش
دوم سنی و
البغدادی امروز
دید و به این
سادگی ها آرام
نشست و
امیدوار به
صلح شد؟!)
آخر
چطور می شود
به نام خدا و
به خاطر اسلامِ
شیعه در چند
هفته بیش از 5000
تا 7000 نفر را در
تابستان بدار
کشید؟! جنگ 8
ساله ایران و
عراق راه
انداخت و
میلیون ها نفر
مسلمان هر دو
کشور را مگس
کش کرد و
نابود ساخت؛ و
سرمایه های
ملی و مالی آنها
را به باد هوای
نفس سپرد و در
پایان برای آن
فجایع، مردم
را تشویق به گذشت
و بردباری کرد
و چشم بر آن
درندگی ها فروبست
و آن دیوانگی
های ضد بشری را
فراموش را کرد؟
هرگز! مگر نه خمینی
و هیتلر دو
جنگ جهانی به
بار آوردند؟ مگر
نه که هر دو دچار
مالیخولیای خودکامگیِ،
ایدئولوژیک
راسیستی گشته و
به تبع آن مستعد
جنایات بی
رحمانه و بی
مانندی در سطح
جهان شدند که
هر دو به
سادگی آفریدگار
تمرکز مطلق قدرت
و ثروت شمرده
می شوند؟ آیا آن
دو سرکرده برای
ایجاد برتریجوئی
های ایدئولوژیک
خود از مردم کشته
های بی دفاع پشته
ها برپا نکردند؟
ادعا من مبتنی
بر نفس و کیفیّت
عمل آنهاست و
نه کمیّت
وجودی آنها!
به
ویژگی های
کلاسیک
فاشیسم توجه
کنید تا
فاشیسم شعیه
را در شخص
خمینی بیابید.
فجایع ضدبشری،
تحریک جنگ و در
پی آن نسل کشی
هائی هیتلر و
خمینی بر علیه
مخالفان دور و
نزدیک خود
بسیار مشابه
بودند؛
همانگونه که
تشابه عمل و
نظر داعش البغدادی
با داعش خمینی
قابل مقایسه
است. زیرا
همگی آنها جز
به دلیل برتری
خواهی و توهم
سروری بر دیگر
فرهنگ ها،
ملیت ها و
جهان بینی ها
وقعی به
واقعیت های
بیرون ذهن
آنسان و جهان
پیرامون نداشته
و هنوز ندارند
و هر کدام در
فاصله ی
حاکمیت مطلق و
دوایر اِعمال
اراده شان بی احتیاط
و بی مبالات یکدست
نسل کشی به
بارآورده اند.
پرسش این است
که: چه تفاوت
برجسته ای
میان
ایدئولوژی تبعیض
گرای شیعه با راسیسم
برتری خواه و
نژادپرست هیتلر
نازی و یا
ترهات
البغدادی هم
اکنون وجود
داشته است و یا
دارد؟ آیا این
اغراق آمیز می
تواند باشد
چنانچه من
نظرات، افکار
و اعمال بی
رحمانه این سه
جانی تاریخی را
با هم مقایسه
کرده و در
چنان کفه ی توازوئی
به تشابهات
تاریخی بسیاری
میان آن سه
چهره پلید
فاشیستی و ضد
انسانی برسم؟
چرا خمینی را
نباید با
هیتلر و امروز
داعش دوم را
با داعش یکم
یعنی خمینی مقایسه
نکرد؟!
بهنام
چنگائی 11
شهریور 1393