فلسطین:
اکنون تنها
راهحل، راهحلِ
یک دولت است
جان
ریس
ترجمه
بابک
پاشاجاوید
زمینهی
[حاکمیت] دو
دولت با گسترش
اسراییل سست
میشود
در
بحبوحهی
سلاخی و
ویرانی در
غزه، بیایید
لحظهای
چگونگی وقوع
آنرا بهخاطر
بیاوریم و
بپرسیم که این
[امر] چهگونه
برای سومین
بار در طول
پنج سال رخ میدهد؟
مهمتر از آن
باید بپرسیم
که چه
استراتژیای
میتواند
پیروزی را
برای فلسطینیها
بهارمغان
بیاورد و مانع
چرخش بعدی در
این چرخهی
معیوب شود؟
این
پرسشها ما را
به بحثی اساسی
میان فلسطینیها
و حامیانشان
بازمیگرداند:
آیا هدف مبارزه
باید یک راهحل
دو دولتی باشد
که در آن
اسراییل به
قلمرویی که
پیش از الحاق
بخش دیگر
سرزمین
فلسطین در سال
1967 اشغال کرده
بود بازگردد
و یک دولت
فلسطینی در
بخش باقیمانده
پدید آید یا
باید یک دولت
کاملاً جدید تشکیل
شود که در آن
فلسطینیها،
مسیحیان و یهودیان
بتوانند بار
دیگر در کنار
هم زندگی کنند،
همانگونهکه
در منطقهی
فلسطین
تاریخی پیش از
ایجاد دولت
اسراییل میزیستند؟
بیایید
نگاهی به ریشههای
این مناقشه
بیاندازیم.
مذاکرات
اسراییلی ـ
فلسطینی که
اوباما طرحریزی
کرده بود،
متوقف شد
چراکه دولت
نتانیاهو موج
جدیدی از شهرکسازی
را آغاز کرد.
این امر با
مخالفت شدید
اسراییل با
ظهور دولت
وحدت فتح ـ
حماس[1] دنبال
شد – [دولتی که]
خود تا حدی
محصول جایگاه
تضعیف شدهی
حماس در نتیجهی
کودتایی بود
که دولت مُرسی
را در مصر
برانداخت. پس
از آن اسراییل
از اجرای
مرحلهی چهارم
آزادسازی
زندانیان
فلسطینی سر
باز زد. بلافاصله
پس از آن، سه
جوان
اسراییلی در
کرانهی
باختری و نه
در غزه ربوده
شدند.
نتانیاهو بهدنبال
آن جنگ در غزه
را آغاز کرد.
در جریان تمامی
این [اتفاقات]
افراطگرایان
اسراییلیِ بهشدت
دست راستی،
محمد
ابوخضیر، پسر
فلسطینی 16
ساله را
گرفته و زنده
زنده
سوزاندند.
بدون
شک، آنچه
یورش اخیر
ثابت میکند
این است که
دولت اسراییل
در ذات خود یک
دولت توسعهطلب
[بسطگرا][2] است.
این دولت در
سال 1948 از سلب
مالکیت فلسطینیها
پدید آمده و
نمیتواند با
یک دولت مستقل
فلسطینی همزیستی
داشته باشد.
با
گذشت هر دهه،
چه دولت
اسراییل و چه
مستعمرهنشینهای
صهیونیست،
بخش بیشتری
از سرزمین
فلسطین را
تصرف کردهاند،
بدون توجه به
اینکه چه
موافقتنامههای
رسمی در این
راستا نقض میشوند.
ساخت دیوار
آپارتاید[3] و
گسترش دنبالهدار
اسکانگزینیهای
غیرقانونی،
حتی قلمرو
کاهشیافتهای
را که حکومت
[خودگردان]
فلسطین[4] از
زمان برپاییاش
به مدد توافقنامهی
اسلو[5] در سال 1993
کنترل اسمی بر
آن دارد نابود
کرد.
واقعیت
گسترش
اسراییل
تقریباً بهطور
کامل امکانپذیری
راهحل
غالباً مطرح
برای «مسالهی
فلسطین» را از
میان برداشته
است: [یعنی] عقبنشینی
اسراییل از
قلمرویی که در
جنگ سال 1967 تصرف
کرد و شکلگیری
دولت مستقل
فلسطین.
راهحلِ
دو دولت
مقاومت
فلسطین را
سست میکند
راهحل
«دو دولت»
امکانیست که
در عمل از
میان میرود.
اما همچنان
[بهعنوان] یک
راهحل سیاسی
ناممکن بهطورفزاینده
مطرح است.
اسراییلیها
آن را نمیپذیرند
و حتی گرایشهای
ضعیفتر به
استقلال
فلسطین، نظیر
بهرسمیت
شناختن اخیر
[فلسطین] در
سازمان ملل،[6]
با عدم پذیرش
آشکار توسط
اسراییل
مواجه میشود.
واقعیت این
است که هیچ
دولت
اسراییلی نمیتواند
و نمیخواهد
با عقبنشینی
به مرزهای سال
1967 موافقت کند. و
اکنون بهطور
آشکار
نتانیاهو
مانع این [امر]
شده است.
درگیری
تراژیک بیشتر
با راهحل دو
دولت به نهضت
فلسطین آسیب
زده است. پروژهایکه
همواره از
طریق مذاکرات
تحت حمایت
ایالات متحد
دنبال شده
است، همیشه با
مصالحههای
فلسطینیها
همراه بوده و
[در نهایت]
منجر به تضعیف
جایگاه
نمایندگان
فلسطینی میان
خود فلسطینیها
شده است.
منظرهی
سنگ خوردن
نیروهای
حکومت
[خودگردان]
فلسطین در
کرانهی
باختری به دست
فلسطینیها
در جریان
بحران آدمربایی
اخیر، تنها
نتیجهی
منطقی این امر
است. رشد حماس
بهتمامی
مبتنی بر
خواستهاش
برای مقاومت
در برابر
اسراییل بود،
آنهم زمانیکه
حکومت فلسطین
تحت رهبری فتح
[خواستار]
چنین [چیزی]
نبود. فرایند
صلح اسلو
مقاومت
فلسطینیها
را تضعیف و
چند شقه کرد.
در تمام این
مدت، در واقع
در نتیجهی
[این امر]،
دولت اسراییل
به گسترش
برنامهی
اسکانگزینی
ادامه داد.
تمامی
گزینههای
دیگر شکست میخورد
مطرح
شدن راهحل دو
دولت، تا حدی
نتیجهی زوال
ناسیونالیسم
عرب بود.
مرحلهی
قهرمانانهی
مقاومت
ناسیونالیستی
اعراب در
برابر استعمار
اروپایی، با
تاسیس دولتهای
مستقل عربی در
خاورمیانه در
دهههای 1950 و 1960
بهاوج خود
رسید.
این
دولتها، بهندرت
دموکراتیک
بودند اما تا
پایان دورهی
طولانی رونق
پساجنگ در دههی
1970 بهطور نسبی
از نظر
اقتصادی موفق
بودند. پس از
آن رهبران این
[دولتها] با
آغوشی باز
نولیبرالیسم
را پذیرفته و
گرایش پیشین
خود به گونههایی
از ملیگرایی
ملهم از روسیه
را کنار
گذاشتند. پیآمد
[این امر] در
طول زمان،
[شکلگیری]
دیکتاتوری
تماماً فاسد و
نامشروعی بود که
در سال 2011 هدف
انقلابهای
عربی قرار
گرفت.
اما
پیشتر،
نیروی دیگری
یعنی اسلام
سیاسی ظهور
کرد که بهنظر
میرسید بهعنوان
حاملی برای
احساسات ضد
امپربالیستی
در خاورمیانه
جایگزین
ناسیونالیسم
عربی باشد. این
[پدیده] در
نتیجهی
انقلاب ایران
در سال 1979، بهسرعت
وارد صحنهی
بین المللی شد
و تجلیاش در
حزب ا… در
لبنان و حماس
در غزه بوده
است. جاذبهی
اصلی آن تمایل
نسبیاش به
مبارزه با
امپریالیسم
آنهم زمانی
بود که نسل
پیشین
ناسیونالیستهای
عرب با آن
تبانی میکردند.
اما
این جریان،
اگرچه همچنان
قدرتمند است،
اکنون وارد
بحران میشود.
این بحران پیآمد
مستقیم
انقلابهای
عربی است.
روند انقلاب
ناهموار و بحث
برانگیز،
پیشرفتهای
اخیر ضد انقلاب
در مصر،
میلیتاریزه
شدن انقلاب
سوریه، نقش
عربستان
سعودی،
انفجار از
درون عراق، ضعفها
و تناقضات
احیای اسلامی
را برملا کرده
است. نیروهای
سیاسی میانهرو
آن قادر به
حفظ قدرت
نبودهاند و
حامیان مسلح
اعمال خلافت
با قوهی
قهریه، نوعی
دیدگاه سیاسی
را بهمعرض
نمایش گذاشتهاند
که بسیاری از
مسلمانان
غیرقابلپذیرش
میدانند و
بسیاری دیگر
[آنرا] بهعنوان
تهدیدی
بالقوه میبینند.
حتی
حماس، که یک
جنبش مقاومت
مشروع با
پایگاهی عمده
در غزه است،
زمانیکه در
موضع صلح است
نامحبوبتر
است و تعجبی
ندارد که
هنگام دفاع از
غزه در برابر
حملات
اسراییل،
محبوبیت بیشتری
دارد.
راهحلِ
یک دولت
تمامی
اینها، ما را
به امکان راهحل
یک دولت
ارجاع میدهد:
یک دولت واحد،
دموکراتیک،
چند مذهبی، که
از رود اردن
تا دریای
مدیترانه
حاکم شود. نمونههای
تاریخی برای
راهحل یکدولت
وجود دارد.
دقیقاً
در خاستگاه
خاورمیانهی
مدرن، در
مذاکراتیکه
سر هنری مک
ماهون[7] با
رهبران عرب در
طی جنگ جهانی
اول داشت،
وعده داد که
عربها کنترل
سراسر
سرزمینِ شامل
فلسطین را، که
پیش از آن تحت
حاکمیت
امپراتوری
عثمانی ترک
بود، بدست
خواهند آورد.
آن ناحیه، چه
در آنزمان و
چه بعدها،
اجتماعی چند
مذهبی بوده که
در آن
مسلمانان،
مسیحیان و
یهودیان در
کنار هم زندگی
کردهاند. پس
از آن وینستون
چرچیل و مک
ماهون، مدعی شدند
که فلسطین از
این موافقتنامه
مستثنی شده
است، اما
اسناد کمیتهی
خاوری
کابینه[8] [ی
بریتانیا]
مربوط به پنج
دسامبر سال 1918
تایید کرد که
در سال 1915 وعدهی
فلسطین به عربها
داده شده بود.
سازمان
آزادیبخش
فلسطین[9] در
سال 1969 یک راهحل
یکدولتی را
بهعنوان هدف
خود اتخاذ
کرد. در
ژانویهی 1969،
فتح اعلام کرد
که نه علیه یهودیها
که علیه
اسراییل بهعنوان
یک نهاد
تئوکراتیک و
نژادپرست میجنگد.
پنجمین شورای
ملی سازمان
آزادیبخش
فلسطین در
فوریهی 1969،
مصوبهای را
گذراند مبنی
بر اینکه هدف
ساف «تأسیس یک
جامعهی آزاد
و دموکراتیک
در فلسطین
برای تمامی
فلسطینیها
[یعنی همهی]
مسلمانان،
مسیحیان و
یهودیان بود.»
تنها تلاشهای
پیاپی برای
مصالحه با
فرایندهای
صلح ملهم از
ایالات متحد،
ساف را از هدف
اولیه خود دور
کرد.
تناقضی
که فتح با آن
روبروست این
است که راهحل
یک دولت،
اکنون بین
فلسطینیها
بیش از پیش
محبوب است،
بدون شک برای
اینکه تجربه
به آنها
آموخته است که
بدیلها[ی
دیگر] سرابی
بیش نیستند.
در سال
2007، نظرسنجی
اندیشکدهی
خاور نزدیک[10]
از فلسطینیها
نشان داد که
با وجود شکاف
تقریبا50-50 بین
حمایت از فتح
و حماس بین
پرسششوندگان،
«70% [از آنها] از
یک راهحل یک
دولتی در
فلسطین تاریخی،
که مسلمانان،
مسیحیان و
یهودیان در
کنار هم و با
حقوق و
مسئولیتهای
برابر زندگی
کنند، حمایت
میکنند».
امسال
نظرسنجی
دیگری نشان
داد که «اکثریت
آشکاری (60% رویهمرفته،
شامل 55% در
کرانهی
باختری، و 68% در
غزه) اظهار میکنند
که هدف پنج
ساله «می
بایست در جهت
استرداد
تمامی فلسطین
تاریخی از رود
[اردن] تا
دریا[ی
مدیترانه]
عملی شود»».
حتی
واشنگتن پست
در سرخط خود
علنا اظهار میکند
که «راهحل دو
دولت، بهدرود!».
مقاله[ی
مذکور] نتیجه
میگیرد:
«برای
حداقل دو دهه،
فرض کلیدی
سیاست ایالات
متحد دربارهی
نتیجهی نهایی
این مساله،
[تشکیل] دو
دولت در داخل
قلمرویی بود
که اسراییل
اکنون تحت
کنترل خود
دارد. در فرض
یادشده باید
تجدیدنظر کرد
ـ و سیاست
ایالات متحد
در منطقه [نیز]
در کنار آن
بایستی اصلاح
شود.»
عقل
حکم میکند که
همهی کسانیکه
درپی آزادی
فلسطین
هستند، یک
پاسخ قدیمی
مناسب را پیش
رو بگذارند،
پیش از آنکه
ایالات متحد
پاسخ نامناسب
دیگری را مطرح
کند.
همبستگی
فلسطین و راهحل
یک دولت
البته
این بحث تنها
توسط فلسطینیها
میتواند حل و
فصل شود. جنبش
همبستگی بین
المللی تمامی
آنهایی را که
پشتیبان
آزادی فلسطین
هستند، صرف نظر
از اینکه از
راهحل یک
دولت یا دو
دولت طرفداری
میکنند شامل
میشود و باید
هم چنین باشد.
تنها از رهگذر
نابخردی است
که صهیونیستها
و امپریالیستها
به[آتش] تفرقه
بر سر این
موضوع خواهند
افزود.
اما چپ
بدون هیچگونه
تلاشی برای
کشاندن مساله
به نقطهی
افتراق، حق
دارد که این
مباحثه را در
طرفداری از
راهحل یک
دولت پیش
ببرد. مقاومت
فلسطین بطلان
این عقیده را
که یک دولت
فلسطینی
مستقل کارآمد
بتواند از دل
معاملهی تحت
حمایت آمریکا
با اسراییل
بیرون آید، آزموده
است. با وجود
وحشیگری
دولت
اسراییل، چه
اتفاقا به
همین دلیل،
این دولت
اکنون به لحاظ
بینالمللی
بیش از پیش
منزوی شده است.
دولتهای
غربی اکنون با
مقاومتی بزرگتر
از آنچه
همواره در
قبال حمایتشان
از دولت
اسراییل
مواجه میشدند،
روبرو میشوند.
جنبش مذکور،
بیاندازه
قویتر خواهد
بود اگر این
نظر صریح و
روشن در داخل آن
وجود داشته
باشد که
فلسطینیها و
[مردمان]
دیگری که در
داخل مرزهای
فلسطین تاریخی
زندگی میکنند
میتوانند بهصورت
دموکراتیک و
آزادانه بر
خود حکومت
کنند – آنگاه
دولتی که
امروز آنها
را سرکوب میکند
خلع سلاح و
جایگزین میشود.
و آنگاه قدرتهای
امپراتوری
حافظ آن
مجبور میشوند
تا دست از سر
فلسطینیها
بردارند. این
اکنون معنای
واقعی انقلاب
فلسطین است.
مقالهی
بالا ترجمهای
است از
Palestine: the only solution
is now the one-state solution
[1] Fatah-Hamas unity
government
[2] Expansionist
state
[3] Apartheid
Wall
[4]
Palestinian Authority
[5] Oslo
Accords
[6] UN
(United Nations)
[7] Sir Henry
McMahon
[8] Cabinet
Eastern Committee
[9] The Palestine Liberation Organisation
(PLO یا (م.)
(ساف
[10] Near
East Consulting
برگرفته
از :«نقد
اقتصاد سیاسی»
http://pecritique.com/