جنبش
کارگری ایران
به خانه تکانی
فکری نیاز دارد
یادداشت
دوم: روز
جهانی کارگر:
جمع بندی در
متن پاسخ به
یک ادعا
رضا
سپیدرودی
در
بزنگاه عمل
انگشت گذاشتن
بر معیارهای
کمی مطلقا
عینی که
براساس آن
بتوان به شیوه
ای انکارناپذیر
نشان داد که
کدام قشر یا
لایه اجتماعی
به دنبال کدام
قشر یا لایه
اجتماعی روان
شده و استقلال
عمل خود را در
برابر آن از
دست داده، هم
بسیار دشوار و
هم در چهارچوب
معینی ظاهرا
بسیار ساده
است. دشوار
است برای این
که قشرها
و لایه های
اجتماعی در
حال تغییر و
تحول هستند و
الزاما به یک
شیوه، و با یک
بسته تدوین
شده از خواست
های ثابت، یک
مسیر واحد در
اتحاد عمل با
قشرهای دیگر،
و یک سطح
پیشاپیش
قابل اندازه
گیری کمی از
تحرک
مبارزاتی
ظاهر نمی
شوند. تازه ضرب آهنگ
جنبش عمومی هم
این فرایند را
تحت تاثیر خود
قرار می دهد. و بسیار
ساده است، هر
گاه خود را از
بررسی دقیق
توازن قوا و
آرایش نیروها
معاف کنیم؛ به
نام تحلیل
سیاسی جدول
ضربی شبیه
جدول مندلیف در
باره نقش و
وظیفه طبقات و
لایه های
اجتماعی
داشته باشیم و
معیار عمل در
صحنه متغیر
سیاسی را بر
اساس احکام
ایدئولوژیکی
استوار کنیم که
هم در تهران،
هم در آفریقای
جنوب صحرا و
هم جزایر
هاوایی
تقریبا به
یکسان مصداق
دارند. چرا که
اساسا به
روندهای جاری
و تحلیل مشخص
از شرایط مشخص
کاری ندارند.
چپی که خود را
از قید تاکتیک
رها کرده و بر
اساس اصول
مجرد نظری نقش
قیم طبقه
کارگر را برای
خود سوا کرده
است کارش در
مبارزه سیاسی
ساده است و نسخه
اش در همه حال
یک دارو برای
طبقه کارگر دارد
که هم آن
انزواگرایی
است. برای این
چپ هر نوع
همسویی طبقه
کارگر با
نیروهای
غیرکارگری در
جنبش عمومی ضد
دیکتاتوری
دنباله روی
معنا می دهد و
بس. ولی برای
چپی که می
خواهد در جنگی
مشخص در وضع
حاضر، و در هر
مبارزه و زورآزمایی
کمابیش جدی که
طبقات و لایه
های مختلف
جامعه را به
سمت خود می
کشد، موقعیت
عمومی پیکار
طبقاتی
کارگران را
ولو ذره ای هم
شده ارتقا
دهد، کار سخت
تر از این حرف
هاست.
اتهام
زنی فرقه ای و
پیش فرض غلط
همین
گرایش فرقه
گراست که حالا
به گرایشی در
چپ رادیکال که
در یازده
اردیبهشت
امسال از ایده
تبدیل روز
جهانی کارگر
به عنوان روز
خشم علیه
دیکتاتوری
حاکم
جانبداری
کرده و
آن را با همه نیرو
تبلیغ کرده
است اتهام می
زند که در چشم
کارگران خاک
پاشیده است.
اما در پس
ایده ای که اتهام
ناروای خاک
پاشیدن به چشم
کارگران را به
مبلغان
برگزاری هر چه
باشکوه تر اول
ماه مه وارد
می سازد، (۱)
اساسا پیش
فرضی نادرست
وجود دارد.
این پیش فرض
این است که
شبکه اجتماعی
جوانان فیس
بوکی که
فراخوان اول
ماه مه به
عنوان روز
فریاد و اعتراض
به دیکتاتوری
را مطرح کرد
قصد اعمال
نفوذ در جنبش
کارگری و موج
سواری و
کشاندن آن به
دامچاله
اصلاح طلبان و
خط اصلاح نظام
را داشته است.
ظاهرا "شاهد"
این پیش فرض
هم این است که
در دقیقه
تقریبا نود شورای
هماهنگی راه
سبز امید در
بیانیه ای در
برابر طبقه
کارگر کلاه از
سر برداشت و
گویا از " برگزاری
راهپیمایی
آنان به رسم
همه ساله،"
حمایت کرد.(۲)
اما این پیش
فرض غلط و
توهم آمیز
است. زیرا
اولا: نیت احزاب،
نیروهای
سیاسی و شبکه
های اجتماعی
را جایگزین
برآیند
اجتماعی یک
اقدام مشخص سیاسی
عموم یا جمعی
از آنها در
لحظه مشخص می
سازد. در حالی
که حاصل عمل
جمع ساده نیات
مجموعه عاملان
نیست. مثلا
برای هر کس که
نمی خواهد بر
واقعیت های تجربی
همین فاز دوم
جنبش ضد
دیکتاتوری
چشم ببنند
کاملا روشن
است که صرف
نظر از خواست
و نیت همه
مدافعان خط
اصلاح نظام
کنونی، در
شرایط انفجاری
جامعه ما، به
مجرد این که
امکان برپایی یک
تجمع بزرگ
توده ای فراهم
شود، کنترل
حرکت از دست
این خط و
حامیان آن
خارج خواهد شد
و بلافاصله
فضای حرکت
برای گرایش
خواهان سرنگونی
فراهم می شود.
ثانیا:
روز جهانی
کارگر یک روز
معمولی، و
فاقد پشتوانه
تاریخی
شناخته شده
نیست، روزی
است که با هویت
و کارنامه چپ
ها در ایران و
جهان گره
خورده است. بنابراین
برگزاری هر چه
گسترده تر این
روز و تبدیل
آن به روز خشم
بیش از همه به
نفع تقویت چپ می
توانست باشد.
علاوه بر آن
احتمال سطحی
از درآمیختگی
ضدیت با
دیکتاتوری و
سرنگونی خواهی
با شعارهای
عدالتخواهانه
و مطالبات
کارگری مطرح
بود. این
محدودیت و این
احتمال را آنها
که بعد از سبک
سنگین کردن
های بسیار از
کنار یازده
اردیهبشت با
زیرکی لیز
خوردند و ترجیح
دادند رندانه
فقط کلاه برای
طبقه کارگر ایران
از سر بردارند
به خوبی درک
کردند، اما متاسفانه
برخی مدعیان
حمایت از
مبارزه طبقه
کارگر درک
نکردند. برای
آنها حمایت در
گفتار از
مطالبات و
مبارزه طبقه
کارگر مالیات
چندانی
نداشت، اما
اقدام در
کردار مالیات
سنگینی داشت.
روشن بود که
شناسنامه
داران ثابت
مکان طیف
راست، چه
استحاله
طلبان تصفیه
شده از حواشی
نظام و چه
دنباله همین
طیف در خارج
نمی توانستند
این مالیات را
بپردازند و
نخواهند پرداخت.
چنین انتظاری
هم از آنها
وجود نداشت.
ثالثا:
خوش بود گر
محک تجربه آید
به میان.
راستی کدام پلاتفرم
در جریان
یازده
اردیهبشت 90
وسیع تر از
همه مطرح شد؟
آیا جز این
است که همان
سطح حمایت
رسانه ای به
پخش گسترده تر
قطعنامه
چهارده ماده
ای تشکل های
مستقل کارگری
هفت گانه منجر
شد؟ راه گسترش
نفوذ تشکل
های مستقل
کارگری و
مطالبات
واقعی کارگری
چیست؟ آن هم
در شرایطی که
کارگران ما
ماههای
متمادی است
حقوق نگرفته
اند؛ گروه
گروه فعالین
کارگری در
زندان ها
اسیرند؛ هر
تحرک سازمان
یابی به شدت
سرکوب می شود،
و مقاومت فرقه
ای هم در
برابر سازمان
یابی کارگری
به نام حمایت
از منافع
کارگران
جریان دارد؟
آیا راه این
است که فقط چپ
ها پلاتفرم
تشکل های
کارگری را
تبلیغ کنند یا
این پلاتفرم
هر چه وسیع تر
و با استفاده
از همه
ابزارهای
تبلیغی و شبکه
های اطلاع رسانی
موجود پخش و
منتشر شود؟
خوب است که
بخش های هر چه
وسیع تری از
جامعه از
مجاری هر چه
وسیع تری به
مصائب و
مشکلات
کارگران و خواسته
های عاجل آنها
که پرچمش را
تشکل های مستقل
کارگری
برافراشته
اند در روز
جهانی کارگر توجه
کنند یا خوب
است که این
مجاری هر چه
محدودتر
باشند؟ اگر
بخش هر چه
بزرگ تری از
توده کارگران
و زحمتکشان
پژواک خواست
هایشان را در
رسانه ها به
نمایندگی
تشکل های
مستقل کارگری
بشنوند به چشم
شان خاک
پاشیده شده
است؟ مگر چپ
ها در یازده
اردیهبشت از
کارگران خواستند
به خیابان
بیایند و شعار
"یا حسین میر
حسین" سر
بدهند؟ مگر
خواستند
دیگران بیایند
و چنین شعاری
سر دهند؟ یا
عملا ، یعنی
بدون هر گونه
رفتار قیم
مابانه، و یا
حتی طرح آمدن
یا نیامدن به
خیابان، چنین
شد که بخشی از
نیروهای جنبش
ضد دیکتاتوری
شعارها و
مطالبات تشکل های
مستقل کارگری
را تا حدودی
تبلیغ کردند؟
و بخشی از
جوانان ما همت
کردند و به
گوشه هایی از
دردهای
کارگران توجه
و همدردی نشان
دادند؟
پیشروی
به سوی یک هدف
واحد در ریل
های مختلف با
ویژگی های
جداگانه
برخی
از فعالان
کارگری می
گویند این ها
که در اول ماه
مه امسال سر
طبقه کارگر
ریختند و به نوعی
مجیز این طبقه
را گفتند و
خودشان را
طرفدار کارگر
جا زدند همه
طرفدار
سرمایه داری
هستند، این ها
از برنامه
برچیدن
یارانه ها که
حمله به معیشت
کارگران است
دفاع می کنند،
بخشی از این
ها خودشان خون
کارگران را
زمانی به شیشه
کرده اند
بنابراین
حالا چه حق
دارند مدعی
حمایت از کارگران
باشند؟ می
گویند مگر
سلام گرگ می
تواند بی طمع
باشد؟ و با
دستپاچگی به
"افشاگری"
علیه این
نیروها رو می
آورند تا
"طمع"ورزی آنها
را از طریق
این افشاگری
خنثی کنند.
ولی معلوم
نیست این
دستپاچگی
برخی از
فعالین نازنین
کارگری ما در
داخل کشور
برای چیست؟ از
آفات فرقه
گرایی این است
که حقایق
عمومی و معیارهای
نظری و فکری و
سابقه تاریخی
را جایگزین
محاسبه
هوشیارانه
نیروها در
صحنه نبرد مشخص
بر سر اقدام
معین سیاسی می
کند. مساله
اساسی در
یازده
اردیبهشت سال
90 این نبود که
بخشی از حامیان
این حرکت در
طیف راست یا
پیام دهندگان آن
چگونه پیشینه
سیاسی داشته
اند، یا سابقا
چه رفتاری در
رابطه با حقوق
کارگران کرده
اند. هیچ کس به
شرط چاقو و با
ترک اصول خود
وارد مبارزه
سیاسی نمی شود
و نمی توانیم
انتظار داشته
باشیم که طیف
های
غیرکارگری و
حتی ضد کارگری
ابتدا توبه
کنند، در
برابر
سوسیالیست ها
زانو بزنند، و
تعهد نامه
کتبی وفاداری
ابدی به منافع
کارگران امضا
کنند تا بتوانند
در یک اقدام
مشخص سیاسی
همسو با چپ
حرکت کنند. و
نمی توانیم
بخواهیم یا
این کارها را
بکنند یا
دهانشان را
برای همیشه
ببندند و سکوت
کنند و دور
طبقه کارگر را
خط بکشند.
البته ما هرگز
و برای لحظه
ای حق نداریم
نه تاریخچه،
نه مواضع
سیاسی و نه
عملکردهای
هیچ جریانی را
در هیچ لحظه
ای از مبارزه
سیاسی فراموش
کنیم، ولی
باید همه جا
منافع واقعی
پیشروی جنبش کارگری
را با محاسبه
خونسردانه
وضعیت در اولویت
قرار دهیم و
باید تحت هیچ
شرایطی تنوع
واقعی عرصه
های مبارزه و
درآمیختگی
همزمان همسویی
موقت با رقابت
و حتی جبهه
بندی علیه آنان
را از یاد
نبریم. در
واقع اگر سلام
گرگ طمع کارانه
است باید
ارزیابی کنیم
که با تمرکز
بر کدام حوزه
می توانیم
طمعکاران را
ناکام کنیم و
آیا تناقضی
است میان
همسویی در
حوزه ای و
رقابت و حتی
سنگربندی در
حوزه ای دیگر
به صورت
همزمان؟ چه
کسی می تواند
ثابت کند که
نمی توان
همزمان در ریل
های مختلف با
ویژگی های جداگانه
به سوی یک هدف
واحد پیشروی
کرد؟ هر کس می
تواند این گوی
و این میدان!
سازماندهی
مستقل کارگری
یک نمونه روشن
است. ظاهرا
هیچ فعال
کارگری در
جنبش کارگری
ما تردید ندارد
که در درازمدت
اصلی ترین
حوزه خطر برای
زیر گرفته شدن
استقلال جنبش
کارگری،
پراکندگی و سازمان
نیافته بودن
کارگران است.
کارگری که تشکل
مستقل خود را
نداشته باشد و
نتواند خود را
سازمان دهد،
نتواند برای
مطالبات خود
بجنگد؛
نتواند در
همین جنگ
مطالباتی خود
را به مثابه
یک طبقه مستقل
آرایش دهد؛
دیر یا زود به
دنبال این یا
آن گرایش
غیرکارگری
کشیده می شود.
تصادفی نیست
که خواست
ایجاد تشکل
مستقل در صدر
مطالبات تشکل
های مستقل
کارگری در
قطعنامه اول
ماه مه بازتاب
یافت. هر چند
عدم اشاره به
حقوق ملی ضعف
این قطعنامه
بود که باید
جداگانه به آن
پرداخته شود،
ولی همسویی
موقت مجموعه
ای از نیروهای
دارای هدف های
سیاسی متفاوت
در سطح رسانه
ای بر سر طرح
مطالبات قطعنامه
هفت
تشکل کارگری
و گرامی داشت
روز کارگر
واقعا آیا
مباینتی با
پیگیری تشکل
یابی مستقل
کارگری داشت؟
و آیا نمی
توانست درست به
موازات هم و
به شیوه
همزمان پیش
برود؟ آیا یک همسویی
موقت قرار بود
همه عرصه های
دیگر مبارزه
را تعطیل کند؟
پوشاندن
جوهر زشت بی
عملی و تسلیم
طلبی فرقه گرایانه
در قالب
انتقاد بظاهر
"رادیکال"
این
کاملا درست
است که باید
نیات و مقاصد
نیروهای
غیرکارگری را
شناخت و نسبت
به آنها هشیار
بود؛ ولی
معنای این شناخت
و این هشیاری
این نیست که
باید آنها را
درست در لحظه
ای و در حوزه
ای که شکل
گیری یک اقدام
وسیع مد نظر
است زیر ضرب
گرفت؛ می توان
در همان
موقعیت، در
حوزه ای زیر
ضرب گرفت که
مانعی بر سر
اقدام موردی
معین فراهم
نکند. اقشار و
لایه های
اجتماعی را نه
در لحظه ای که
، و نه در حوزه
ای که، خواه
به هر دلیل، و
در هر سطحی،
به جنبش
کارگری
"سرویس" می
دهند، بلکه زمانی
که، و در حوزه
ای که، سرویس
نمی دهند، باید
زیر ضرب برد.
تازه این کار
را هم باید به
موازات میزان
دوری از منافع
واقعی کارگری
و تاثیراتی که
برجای می
گذارند، در کادر
اقدامی که
بیشترین
قابلیت
تاثیرگذاری را
داراست، خواه
مستقیم، خواه
غیرمستقیم، صورت
داد. بدون درک
این مسایل هیچ
مبارزه جدی و هیچ
رقابت جانانه
ای برای تقویت
نقش آفرینی
جنبش کارگری
در متن جنبش
ضد دیکتاتوری
کنونی مقدور
نیست. نوشتم:
جنبش ضد
دیکتاتوری
کنونی تا
تاکید کرده
باشم که اتهام
مرحله ای کردن
جنبش کنونی و
اتهام کشاندن
کارگران به زیر
سلطه نیروهای
غیرکارگری
صاف و ساده
حرفی پرت و بی
سروته است و
هدفی جز
پوشاندن جوهر
زشت بی عملی و
تسلیم طلبی
فرقه گرایانه
در قالب
انتقاد بظاهر
"رادیکال"
ندارد. در چه
چیزی و از چه
طریق است که
این بی عملی و
تسلیم طلبی
عریان می
شود؟
پاسخ ساده
است: آنان که بر
این باور
نادرست اند که
اعلام روز
جهانی کارگر
به عنوان روز
فریاد و
اعتراض به
دیکتاتوری از
سوی شبکه
جوانان با هدف
تبدیل کارگران
به سیاهی لشکر
بورژوازی و
اصلاح طلبان
صورت گرفته
بوده، قاعدتا
باید از این
که اعتراض سراسری
مخصوصا در
تهران صورت
نگرفت بسیار
راضی و شادمان
باشند و نفسی
به راحتی
برآورند که گویا
نقشه ای شوم
برای سواری
گرفتن از طبقه
کارگر ایران
شکست خورده
است. در این
صورت پرسیدنی
است که آیا
توجیه بی عملی
زیر پوشش اتهام
زنی به بخشی
از چپ به خاطر
تبلیغ برای
برگزاری هر چه
وسیع تر روز
جهانی کارگر
شاخ و دم دارد؟ وانگهی
کدام تحلیل
علمی و طبقاتی
می تواند چنین
روش برخورد
ناهنجاری با
یک شبکه باز
اجتماعی را
توجیه کند؟
بسیار جالب
است که بخشی
از حاملان
همین تفکر در
واقعیت درست
صد و هشتاد
درجه برعکس
عمل می کنند و
با زیرکی تلاش
می کنند از
طریق فعالین
خود بر کار و
سیاست و جهت
گیری این شبکه
و نظایر آن
تاثیر
بگذارند. فقط
از ترس فرقه
هایی شبیه به
خودشان می
ترسند شفاف،
علنی و زیر
آفتاب حرکت
کنند.
بخشی
از جوانان
معترض به
دیکتاتوری در
واقع فرزندان
کارگران و
زحمتکشان
کشور ما هستند
واقعیت
این است که
جنبش جوانان
ایران زیر فشار
طاقت فرسای
دیکتاتوری
هنوز از شکل
های متعدد و
متنوع
سازمانی که
گرایشات
سیاسی در درون
آنها به شکل
نسبی تفکیک
شده باشد
محروم است.
شبکه جوانان
فیس بوکی یکی
از شکل های
فعلا موجود /و
نه الزاما
عالی ترین شکل
سازماندهی/ بخشی
از جنبش
جوانان است.
ترکیب اختناق
و ویژگی های
سازماندهی
خاص شبکه های
مجازی امکان
برآورد دقیق
کمی از وزن
گرایش های
مختلف سیاسی
فعال در درون
این شبکه را
در موقعیت حاضر
منتفی می
سازد.
بنابراین در
تعیین روش
برخورد سه
پرسش اصلی
باقی می ماند
که باید پاسخ
بگیرد.
یک : جنبش
جوانان ایران
بطور کلی از
چه ظرفیتی برخوردار
است و تا چه حد
می تواند به
جنبش کارگری نزدیک
شود و با این
جنبش گره
بخورد ؟
دو:
سمت گیری شبکه
نوپای بیست و
پنج بهمن به
عنوان یک شکل
نقدا موجود
سازماندهی
شبکه ای بخشی
از جوانان
معترض به
دیکتاتوری در
ایران از زمان
تاسیس تاکنون
چگونه سمت
گیری ای است و
صرف نظر از
این که خود
این جوانان
چگونه ذهنیتی
دارند آیا با
مثلا سمت گیری
شورای راه سبز
امید تفاوتی
دارد یا نه؟
سه: تحول
درونی
اجتماعی و قطب
بندی ناگزیر
در جامعه،
ناشی از تهاجم
نئولیبرالی
به سطح معیشت
کارگران و
زحمتکشان در
چهارچوب
برنامه حذف یارانه
ها، چه
تاثیراتی بر
جنبش جوانان
باقی می گذارد؟
پاسخ
این هر سه
سوال روشن
است. می دانیم
که بخشی از
جوانان معترض
به دیکتاتوری در
واقع فرزندان
کارگران و
زحمتکشان
کشور ما هستند
و چشم اندازی
که در برابر
آنهاست بیکاری
و سرکوب است.
برای این بخش
از جوانان،
صرفنظر از
میزان
نفوذشان در
شبکه مورد
بحث، ولو شده
غریزی، طرح
مطالبات
کارگری اقدام
سیاسی یکبار
مصرف نبوده
است. در حقیقت
بخشی از جنبش جوانان
کاملا از این
ظرفیت
برخوردار است
که با جنبش
کارگری گره
خورده و به
عنوان پل
پیوند آن با
جنبش ضد
دیکتاتوری
جوانان عمل
کند.
برنامه
برچیدن
یارانه ها که
ضربه اصلی اش
متوجه
کارگران،
زحمتکشان و
اقشار متوسط شهری
است؛ در چرخش
جنبش جوانان
به سمت
رادیکالیسم،
همبستگی
بیشتر با
مطالبات پایه
ای دمکراتیک و
طرح مطالبات
ترکیبی موثر
است. با سیاست
برچیدن
یارانه ها یک
پایه اجتماعی
واقعی برای این
همبستگی
فراهم آمده و
بر همین دو
مبناست که می
توان و باید
تفاوت های
آشکار در شیوه
عمل، شعارها و
فعالیت های
این شبکه نسبت
به مثلا شورای
راه سبز امید
را تحلیل کرد.
بن بست ناشی
از اصلاح
ناپذیری رژیم
و بی افقی هر
نوع هدایت
سیاسی در جهت
اصلاح آن،
شورای راه سبز
را از دنبال
شبکه جوانان
که همچنان که
در یادداشت اول
تاکید کردم
"مرزهای
هویتی و ایدئولوژیکی
آن با نیروها
و طبقات
اجتماعی مختلف
رقیق تر و
مرزهای ضدیتش
با دیکتاتوری
صریح تر است"
کشانده است.
نیازی به پیش
بینی فرجام این
روند وجود
ندارد، و
سفسطه است که
همسویی را با
اتحاد عمل
پایدار
مبارزاتی
عامدانه قاطی کرد
و از این
التقاط فضای
اتهام زنی
ساخت، ولی در
هر حال مسلم
است که نمی
توان، جنبش جوانان
ایران را
پیشاپیش و
بدون رقابت
جانانه و سنگر
به سنگر با
اصلاح طلبان
در سینی طلا
تقدیم آنان یا
هر جریان
دیگری کرد و
با لاقیدی کاذب
شبه انقلابی و
برای فرار از
بخشی از وظایف
مبارزاتی و
توجیه بی
وظیفه گی،
احکام قطعی
محکومیت برای
یک شبکه باز
در حال شدن
صادر کرد.
مبارزه
ضد استبدادی
مختص طبقات
غیرکارگری نیست/
کارگران
باید در صف
مقدم مبارزه
علیه دیکتاتوری
و برای
دمکراسی قرار
بگیرند.
در
برابر این نوع
اتهام زنی ها
باید قبل از
همه تاکید کرد
که جنبش
جوانان ایران
"مال" اصلاح
طلبان
نیستند، و
ارثیه طبیعی
آنها به شمار
نمی روند.
آنهایی که
مبارزه ضد
استبدادی را
مختص طبقات
غیرکارگری می
دانند و از
همین زاویه به
کارگران نسبت
به نقش آفرینی
در این جنبش
هشدار می دهند
متوجه
همسرشتی توحش
آمیز بنیان
نظری شان با
راست ترین و
ارتجاعی ترین
نیروهای
سیاسی ضد
کارگری
نیستند.
کارگران اگر
نتوانند
پیگیر و قطعی
و با همه نیرو
در مبارزه
علیه استبداد
شرکت کنند،
چطور می
توانند برای
سوسیالیسم
مبارزه کنند؟
کارگران اگر حاضر
نباشند
واقعیت
انکارناپذیر
ذینفع بودن جوانان
ما در تحقق
دمکراسی و
دستیابی به
آزادی را درک
کنند و به آن
احترام
بگذارند و از
آن حمایت کنند
و متقابلا از
حمایت جوانان
برخوردار
شوند، چطور می
توانند برای
تحقق عدالت
اجتماعی
مبارزه کنند؟
مگر تساوی در
برخورداری از آزادی
بخشی از مفهوم
عدالت نیست؟ آن چه
سوسیالیسمی
است که قرار
است با خالی
کردن میدان
مبارزه ضد
استبدادی از
سوی کارگران و
زحمتکشان و در
غیاب حضور
آنها متحقق
شود؟ چنین "سوسیالیسمی"
اگر اصولا
قابل تصور
باشد هر چیزی هست
به جز تجسم
رهایی و عدالت
اجتماعی.
کارگران نه
تنها باید در
مبارزه علیه
دیکتاتوری
شرکت کنند که
اصلا باید در
صف مقدم
مبارزه علیه
دیکتاتوری و
برای دمکراسی
قرار بگیرند.
اگر یک و فقط
یک عنصر تضمین
برای
ماندگاری
دمکراسی در
ایران وجود
داشته باشد آن
عنصر همین حضور
کارگران در صف
مقدم مبارزه
علیه
دیکتاتوری و
برای دمکراسی
است. ممکن است
گفته شود کارگران
چنین ذهنیتی
ندارند یا
هنوز چنین ذهنیتی
ندارند و میل
ندارند برای
دمکراسی
مبارزه کنند،
و یا گفته شود
که کارگران
چنین مبارزه
ای را فعلا از
خودشان نمی
دانند.
اما حتی اگر
این مفروضات
را قبول کنیم
باز هم مجاز نیستیم
در تبیین
مرحله معینی
از تحول سیاسی
/اجتماعی به
جای عینیت و
نفع مادی طبقات و لایه
های درگیر در
آن، صرفا
ذهنیت جاری
این نیروها را
به شکلی ایستا
ملاک ارزیابی
و عمل سیاسی قرار
دهیم. بلکه
ناگزیریم به
وضعیت جاری
فقط به عنوان
نقطه عزیمتی
نگاه کنیم که
شکل های بلافصل
عمل سیاسی را
ترسیم می کند.
برای روشن شدن
موضوع
بگذارید
مثالی بزنیم:
آیا نفس جلوتر
بودن زنان
لایه های طبقه
متوسط در
همین وضع فعلی
در طرح و
تبلیغ جنبه
هایی از لزوم
برابری زنان و
مردان نسبت به
زنان کارگر و
زحمتکش، جنبش
برابری خواهی
زنان ایران را
اساسا "مال"
طبقه متوسط می
کند و به
مالکیت آنها
درمی آورد؟
آیا به خاطر
همین واقعیت
جاری می
توانیم
بگوئیم که
مطالبه ای چون
برابری زنان و
مردان ربطی به
زنان کارگر و
زحمتکش جامعه ندارد؟
و مبارزه آنها
نیست؟ آیا حق
داریم بگوئیم
که زنان کارگر
بهتر است
بیرون گود
بایستند که
سرشان کلاه
نرود و در این
مبارزه وارد
نشوند؟ اگر
نفع مادی
بنیاد مالکیت
عام است، زنان
کارگر و
زحمتکش از همه
زنان همه لایه
های دیگر در
برخورداری از
برابری کامل
با مردان ذینفع
ترند و درست
به همین دلیل
این مبارزه "مال"
آنهاست. خواه
نسبت به این
مالکیت معنوی
خود آگاه
باشند خواه
نباشند. همین
رابطه در معادله
میان کارگران
و جنبش ضد
دیکتاتوری و
در حوزه پیکار
برای دمکراسی
هم وجود دارد.
جنبش
کارگری و
پیشروی از
طریق نبرد
سنگر به سنگر
ما
سنگر به سنگر
بر سر بیرون
کشیدن این
جنبش از زیر
نفوذ مخرب هر
جریان
غیرکارگری و
ضد کارگری با
محاسبه
خونسردانه
قوا می جنگیم
و تلاش می
کنیم همه
ظرایف و ویژگی
های این جنگ
واقعی را در
حدی که واقعا
میسر است به درستی
درک کنیم و
عوامل مثبت
موجود در آن
را به نفع
جنبش کارگری
به کار
بگیریم. اما
این که دیگران
از ترس ترجیح
می دهند میدان
را خالی کنند
و به پشت
باروهای بلند
ادعاهای فرقه
ای پناه ببرند
و به تماشا
بشینند و پس
از حل شدن
معما و روشن
شدن یک دور
مشت و مال
سیاسی خود را
وسط معرکه
بیاندازند، و
ادعا پراکنی
کنند فقط
ظرفیت های
واقعی خودشان
را برملا می
کنند و نه بیش.
مثلا اعتراض
به "گروگان
گرفته شدن نان
مردم به وسیله
حکومت
کودتا"، نقد "
توسل به شکست
خورده ترین
تئوری های
اقتصاد نئو
لیبرال،" و
یادآوری
لزوم" اتحاد
میان طبقه
متوسط جامعه
ایران و اقشار
زحمتکش
جامعه.. خاصه
جنبش کارگری"
که در بیانیه
جمعی از دانشجویان
دانشگاه
تربیت مدرس
مورخ سه شنبه 13
اردیبهشت 1390 در
واکنش به
برنامه
برچیدن
یارانه ها مورد
تاکید قرار
گرفته آیا
باید با سونیت
همراه شود؟
آیا این
تاکیدات بیش از
همه اشتیاق و
تمایل به
مبارزه مشترک
با کارگران و
احساس
همسرنوشتی با
این طبقه و
مصائبش را
بازتاب نمی
دهد؟
به جای
پناه بردن به
فرقه گرایی و
اتهام زنی که
عملا هیچ کمکی
به همبستگی
مبارزاتی و
بهبود موقعیت
جنبش کارگری و
برآمد آن به
عنوان
هدایتگر
اعتراضات
مردم نمی کند،
باید از هر
راه ممکن و با
بهره جویی از
همه ظرفیت های
موجود به
تقویت این
جنبش پرداخت.
ما این راه را
اگر هزار بار
هم لازم باشد
مثل آن مورچه
تیمور لنگ
ادامه خواهیم
داد. نه خسته
می شویم، نه
جا می زنیم،
نه ناامید می
شویم، نه بر
وظایف اساسی
مان در
سازماندهی مبارزه
طبقه کارگر و
پیکار برای
سوسیالیسم
لحظه ای و ذره
ای کوتاهی
خواهیم کرد.
************************
(۱)
مثلا ر.
تقی روزبه می
نویسد: انتخاب
اول ماه مه به
عنوان روزخشم
ازجانب آنها
ونگاهی به
شعارها
وپوسترها
ونوع تکاپوهای
آنها به خوبی
تلاش برای
تبديل کارگران
به سياهی
لشکربرای
اهداف خود را
روشن می سازد....
چنين تلاشی
البته ازسوی
طبقات
ورويکردهای
ديگر برای
کنترل وجهت
دادن به
مبارزات مستقل
وفرارونده
ولاجرم
خطرناک،
غيرطبيعی نيست
......غيرطبيعی
آنجاست که
برخی مدعيان
طبقه کارگرو
چپ با
همصداشدن با
آن وموج
سواري، ازکارگران
بخواهند که
درزير چتر و
هژمونی فراخوان
روزخشم
(فراخوان
اصلاح طلبان و
راه اميد سبز)
وبا استناد به
مفاهيم
برگرفته از
آنها به چشم
کارگران خاک
به پاشند......
(۲)
بگذریم
از این که خود
همین بیانیه
کاملا نشان می
داد که آنها
فقط به لحنی
دیپلماتیک و
به شیوه ای که
مثل روز جهانی
زن گزک دست
منتقدان
ندهند از کنار
ماجرای اول
ماه مه لیز
خوردند. در
لفظ اعلام
حمایت کردند
تا در عمل از
زیر بار آن شانه
خالی کنند.
اشاره به "رسم
همه ساله" با
صراحتی
آمیخته با
ظرافت
دیپلماتیک
روز خشم را
دور می زد و آن
را با نمایش
های رسوای "هفتگی"
خانه کارگر که
"همه ساله"
برگزار می کند
همسطح می کرد.
از این طریق
رمق فراخوان
را می گرفت
بدون این که
مستقیم با
شبکه جوانان و
فراخوان شان
دربیافتد