سازمان
یابی زنان
کارگر و
تهیدست و چالش
های پیش روی
آن
مریم
محسنی
جنبش
زنان در کشور
ما شاید بتوان
گفت که سه شاخصه
مهم دارد:
اولین
شاخص آن است
که جنبشی است
علیه قوانین و
فرهنگ
مردسالاری
حاکم و برای
بهبود پایه ای
موقعیت زنان
در جامعه. و
همچنین برای
برابری
جنسیتی؛ هم در
حوزه آزادی
های فردی و
مدنی و هم در
حوزه حقوق
اجتماعی.
دوم
شاخص جنبش
زنان آن است
که جنبشی است
متکثر که در
زمینه های
مختلفی
فعالیت می
کند. مثل تغییر
قوانین تبعیض
آمیز، تلاش در
جهت تغییر برای
برابری زنان و
مردان؛ یا
فعالیت های
مدنی با هدف
روشنگری و
مطرح کردن
مطالبات زنان.
اگر
بخواهیم به
شاخص ها نگاه
بکنیم دو
موضوع برجسته
تر است.
جمهوری
اسلامی یک
نظام معمولی نیست،
یک رژیم
ایدئولوژیک
است که همیشه
تلاش کرده است
به زور قدرت و
امکانات
حکومتی ارزش
های واپس
مانده و سنتی
خود را در همه
زمینه ها به جامعه
تحمیل کند.
این در حوزه
زنان به طور
طبیعی مقاومت
فعالی را
بوجود می
آورد. ما جلوه
های مختلف
سیاست های
تحمیلی
حاکمیت را در
سطح دانشگاهها
در زمینه
تفکیک جنسیتی
دیده ایم؛ در
طرح های
اجتماعی در
خانه نشین
زنان مثل «طرح
جامع تعالی
جمعیت و
خانواده»هم
دیدیم. طرح
حمایت از
خانواده که
اشتغال زن را
به کسب اجازه
از همسر یا
پدر مشروط می
کند هم یک
نمونه دیگر
است. قبلا در
طرح دورکاری
زنان هم همین
هدف را دنبال
می کردند.
کلاً محدودیت
هایی که برای
زنان در زمینه
های مدنی و
حقوق اجتماعی
ایجاد کرده
اند چنان است
که حتی نمی
توان فهرستش
کرد. زنان در
هر قدم به این
موانع برخورد
می کنند و فقط
از طریق دور
زدن آنها می
توانند
پیشروی کنند.
در واقع تاریک
اندیشی
حاکمیت که در
پایمال کردن
حقوق زنان از
همه جا برجسته
تر است، در
جامعه و در
لایه های
مختلفش مقاومت
مدنی وسیعی در
میان زنان
بوجود آورده
است. همین
مقاومت یکی از
مهم ترین شاخص
های وضعیت
زنان است. این
موضوع به خصوص
برای همه فعالان
جنبش زنان که
دلمشغولی
سازماندهی مبارزات
زنان را دارند
اهمیت اساسی
دارد.
و
بالاخره
سومین شاخص
عدم تناسبی
است که بازتابش
را در جنبش
زنان به شکل
نخبه گرایی می
بینیم. مربوط
به شرایط حاضر
هم نیست ولی
اکنون خیلی
واضح تر شده
است. کلاً به
خاطر عقب
ماندگی فرهنگی
و وجود تفکر
سنتی؛ مساله
فقر شدید و
تاثیرات منفی
خیلی شدیدتری
که بحران
اقتصادی در لایه
های پائینی
جامعه نسبت به
لایه های فوقانی
بجا گذاشته و
می گذارد،
زنان لایه های
پائین جامعه
از آگاهی و
سازماندهی
خیلی پائین
تری نسبت به
لایه های
متوسط و بالا
برخوردارند.
در حوزه
تاثیرات فقر
بر روی آگاهی
زنان قشرهای
مختلف می
توانم به
عنوان مثال
بگویم که بدتر
شدن وضعیت
زندگی این
امکان را از
لایه های
متوسط یا
بالاتر و
برخوردار نمی
گیرد که برای
مطالعه و
پیگری اوضاع
وقت بگذارند ولی
باعث می شود
که زنان لایه
های پائین شب
و روزشان صرف
تامین یک لقمه
نان شود و
دیگر وقتی برایشان
باقی نمی ماند
که برای مسایل
دیگر وقت و
انرژی
بگذارند. فقر
خانواده ها و
بدتر شدن شرایط
زندگی که عامل
اصلی اش هم در
واقع حاکمیت
است یک مانع
بزرگ است. به
خاطر همین است
که می گویم
موانع
روشنگری در
باره حقوق شهروندی
در میان لایه
های فقیر و
تهیدست در
مجموع بیشتر
است و همین
باعث شده است
که سازماندهی
در این بخش
کمتر مورد
توجه واقع
بشود.
مشکل
سازمان یابی
زنان کارگر و
تهیدست!
کم
توجهی مزمن به
روشنگری و
سازمان دهی
لایه های فقیر
و تهیدست زنان
یکی از ضعف
های جدی جنبش زنان
است. از یک طرف
کم توجهی به
سازماندهی زنان
کارگر و
زحمتکش
مخصوصا در
مناطق حاشیه
که مراکز اصلی
تجمع زنان
لایه های
محروم است،
باعث شده است
که وزن
گرایشاتی که
تغییرات مثبت
در وضعیت زنان
را اساسا با
درجه پذیرش حاکمیت
گره می زنند
بالاتر باشند.
گرایشی در جنبش
زنان که نگاه
به بالا دارد
و سوق دادن
حاکمیت به سمت
توجه به گوشه
ای از خواست
های عمومی زنان
را در مرکز
فعالیت خودش
گذاشته قوی تر
است. از طرف
دیگر کاملا
روشن است که
بدون وارد شدن
توده بزرگ
زنان به جریان
مبارزه برای
حقوق مدنی و
حقوق
اجتماعی،
جنبش زنان نمی
تواند در
قاعده اش
گسترش پیدا
کند و اگر
بتواند بخشی
از مطالبات
زنان را در
دوره ای از
طریق مشاوره
دهی به حاکمیت
به دست
بیاورد، از آن
جا که نمی
تواند جنبشی
قوی و پرشمار
در اعماق به
وجود آورد که
پشتیبان این
دستاوردها
باشد، به محض
آن که اوضاع
تغییر کند،
این تلاش ها
بی نتیجه
بماند.
سرکوب
خیلی وسیع است
و تاریک
اندیشی
حاکمیت یک
مانع خیلی
اساسی بر سر
راه متشکل شدن
زنان کارگر و
لایه های
فرودست جامعه
است. اما همه
این ها به
معنای آن نیست
که در همین
شرایط نمی
توان فعالیت
کرد. اما چیزی
که هست این
است که همیشه
وقتی که بحث آگاهی
و سازماندهی
مطرح می شود
لازم است که
وضعیت را خوب
بشناسیم. می
دانیم که زنان
لایه های
اعماق جامعه
ما هم یک گروه
همگن نیستند.
ما زنان
سرپرست
خانواده را
داریم. زنانی
را داریم که
به خاطر بحران
اقتصادی روز
به روز بیشتر
به دستفروشی
رو می آورند،
یعنی زنان دست
فروش راداریم.
زنان شاغل در
فروشگاههای کلان
شهرهای ما باز
یک گروه دیگر
است. زنان کارگر
در کارگاههای
کوچک را داریم
که بشدت در
کارگاههایی
که اصلاً حتی
حداقل های
استانداردهای
ایمنی را هم
رعایت نمی
کنند، شدیدا
استثمار می
شوند. زنان
زحمتکش محلات
حاشیه شهرهای
بزرگ را داریم
که کارشان در
خانه با این
که نقش اصلی
در چرخش معاش
خانواده را
دارند به عنوان
کار تولیدی
محاسبه نمی
شود . علاوه بر
این ها ما یک
گروه بزرگ
زنان جوان
تحصیل کرده را
داریم که
بیکارند و نمی
توانند کار
پیدا کنند.
رقابت برای
یافتن کار در
بخش خدمات، چه
در بخش خصوصی
و دولتی بسیار
شدید است، اما
حقوق بسیار
ناچیز است.
شرکت های
پیمانی هم بخش
اصلی حقوق را
می خورند و
تازه این زنان
با ناامنی
جنسی هم در
محیط های کار
روبرو هستند.
همه این
گروهها به
خاطر زن بودن
شان یک مجموعه
از مشکلات
عمومی مشترک
دارند. به
عنوان مثال،
همه در جامعه
مردسالار
تحقیر می شوند
و یا از
موقعیت
نابرابر نسبت
به مردها هم
در خانواده و
هم در جامعه
برخوردارند.
ولی مشکلات
ویژه و خاص
خودشان را هم
دارند که در
واقع همین
مشکلات مشخص و
بی واسطه باید
پایه سازماندهی
قرار گیرد.
اگر این
مشکلات مشخص و
بی واسطه را
کنار بگذاریم
خیلی سخت می
شود این زنان
را در زمینه
حقوق شهروندی
سازماندهی
کرد. بنابراین:
اول از
همه لازم است
تصویر درستی
از مطالبات زنان
کارگر و
زحمتکش جامعه
داشته باشیم و
ببینیم که این
زنان وقتی
خودشان حرف می
زنند و مشکلات
شان را می
گویند چه
مسایلی
برایشان در
اولویت است.
دوم
این که همین
مسائل مشخص و
بی واسطه باید
پایه
سازماندهی
قرار داد.
بگذارید
به زنان
دستفروش نظری
داشته باشیم.
در تازه ترین
آماری که
رسانه ها منتشر
کردند تعداد
زنان دستفروش
هر سال نسبت به
سال قبل در
حال افزایش
است. همین
آمار نشان می
دهد که از سال 86
تا امسال
برخورد
ماموران حراست
با دست فروشان
تقریبا دو
برابر شده
است. نتیحه یک
تحقیق در
دانشکده علوم
اجتماعی دانشگاه
تهران نشان می
دهد که زنانی
که به
دستفروشی رو
می آورند
تقریبا حدود 30
درصد، زنان
سرپرست
خانواده
هستند ،
تقریبا 26
درصدشان برای
جبران کمبود
درآمد
خانواده ها
مجبورند کار
کنند و حدود 25
درصد دیگرشان
برای داشتن استقلال
مالی ناچار
هستند به
دستفروشی روی
بیاورند. بقیه
هم برای فرار
از زندگی
روزمره و فرار
از کار خانگی
دستفروشی می
کنند. حالا اگر
واقعاً هدف
مان
سازماندهی
این زنان باشد
این موضوع که
به خاطر اجبار
به دستفروشی
مورد هجوم
ماموران قرار
نگیرند
احتمالا نقش
مهمی برای این
زنان دارد.
گزارشات غیر
رسمی هم نشان
می دهد که
زنان دستفروش
در برابر
برخوردهای
ماموران
حراست تا هر
جا که می
توانند از همدیگر
حمایت می کنند
که این خود یک
زمینه مساعدی
برای
سازماندهی
محسوب می شود.
اما همین را
نمی توان برای
مثال در
سازماندهی
اعتراض به گسترش
ترک تحصیل
دختران
روستایی در
استان های خراسان
و بلوچستان و
یا مناطق دیگر
به عنوان عامل
مشخص و بی
واسطه
سازماندهی
قرار داد.
اینجا عوامل
دیگری عمل می
کند. مثل
کمبود امکانات
آموزشی؛ یا
این که دختران
در این مناطق
ناچار می شوند
زودتر ازدواج
کنند یا مساله
فقر اقتصادی
خانواده عامل
تعیین کننده
در بی حقوقی
زنان و دختران
است. بنابراین
جنبش زنان به
شرطی می تواند
در قاعده و
اعماق گسترش
پیدا کند که
کنشگران و
فعالین، کار
آگاهی بخشی و
سازماندهی را
بر اساس شناخت
از موقعیت و
مطالبات
گروههای
مختلف زنان لایه
های اعماق بنا
کنند
نقش
نشست های هم
اندیشی زنان !
برگزاری
این نوع نشست
ها و مخصوصا
تبادل تجربه
میان
کنشگرانی که
دست شان در
کار عملی است
خیلی مهم است.
چون از درون
همین تجربیات
عملی است که
راه باز می
شود و برای مشکلات
واقعی راه حل
های عملی پیدا
می شود. باید همانطور
که گفتم به سه
مورد مهم توجه
کرد:
اولین
مورد این است
که به خاطر
همان تفاوت
هایی که بین
لایه های
مختلف زنان
کارگر و
زحمتکش وجود
دارد و تفاوت
در مطالبات
مشخص و بی
واسطه میان آن
ها، یک برنامه
عملی سراسری و
عمومی مخصوصا
اگر به صورت
«یا همه یا هیچ»
مطرح شود، نمی
تواند چندان
موثر باشد. به
جای صدور این
نوع
دستورالعمل
های عمومی و
کلی که در
بهترین حالت
از اعلام موضع
فراتر نمی رود
اگر جمع های
کوچک هم
اندیشی حول یک
یا دو زمینه
معین از کار
بین زنان
اعماق جامعه
متمرکز شوند
احتمالاً
نتیجه بهتری
بدست بیاید.
این نوع
تمرکز، زمینه
را فراهم می
سازد برای آن
که از سوئی
تفاوت هائی که
به آن ها اشاره
شد باعث
نادیده گرفتن
ویژگی های
سازماندهی هر
بخش از زنان
کارگر و
تهیدست نشود،
و از سوی دیگر
فعالیت های
معطوف به
سازمان دهی و
ایجاد شبکه
های مشخص میان
زنان اعماق را
تحت الشعاع مطالبات
عمومی و مشتر
ک زنان قرار
ندهد. همانطور
که اشاره شد
در هر زمینه
مشخص و بی
واسطه از
درخواست زنان
اعماق می توان
شبکه های ویژه
برای برآورده
کردن آن
مطالبات مشخص
را به وجود
آورد.در
شرایطی که در
آن قرار داریم
این نوع
فعالیت ها و
سازماندهی
هزینه سرکوب
را کاهش می
دهد. مسلم است
به محض آن که
فضا مساعد شود،
این جمع های
کوچک کنشگران
هم اندیش و
فعال در پروژه
های معین
سازماندهی و
شبکه هائی که
در دل آن ها
ساخته شده است
می توانند به
سرعت به هم به
پیوندند و
حرکت شان خواه
ناخواه
سراسری و
عمومی شود.
دومین
مورد تاکید بر
پیوند جنبش
کارگری با جنبش
زنان است.
مردانه ماندن
جنبش کارگری و
کم توجهی ریشه
دار به مسایل
زنان کارگر در
این جنبش و
نخبه گرا بودن
جنبش زنان هر
دو یک چاره
مشترک دارد و آن
هم تمرکز روی
سازماندهی
زنان کارگر
است. تمرکز
روی این
سازماندهی هم
می تواند به
توده ای شدن
جنبش زنان کمک
کند و هم
مردانه ماندن
جنبش کارگری
را به چالش
بگیرد. ضمن
این که پیوند
جنبش زنان و
جنبش کارگری
برای هر دو جنبش
که از ستون
های اساسی
جنبش های
آزادی خواهانه
و برابری
طلبانه هستند
اهمیت اساسی
دارد.
وبالاخره
سومین مورد به
شکل کار مربوط
می شود.
هنگامی که از
مطالبات مشخص
و بی واسطه
زنان اعماق و
تشکل، کارزار
و مبارزه حول
آن ها صحبت می
کنیم مسلم است
که این
اقدامات در هیچ
جنبشی نمی
تواند پنهان
بماند. در
جنبش زنان هم
همین طور است.
بنابراین
باید توانست
از پوشش های
لازم برای
فعالیت علنی
در این موضوع
استفاده کرد.
هنگامی که به
میان زنان
اعماق برویم و
با مشکلات
مشخص و بی
واسطه آن ها
تماس برقرار
کنیم
راهکارهای
مشخص استفاده از
این نوع پوشش
ها را که در
کار و زندگی
واقعی به وفور
وجود دارد
خواهیم یافت.
البته بدون آن
که دستی بر
آتش داشت و یا
با چند مطالبه
کلی جنبش
عمومی زنان
نمی توان به
ملزومات شکل
کاری که مطرح
شد پاسخ گفت.
در این
رابطه به
تجربیات
مفیدی می شود
اشاره کرد.
مثلا در سال
های اخیر در
خیلی از محلات
جنوب شهر
تهران سالن
های ورزشی
تاسیس شده بود
و خیلی از
زنانی که برای
ورزش کردن می
آمدند کم کم
روابط عمیق تری
میان شان شکل
می گرفت که
این ها نقش
مهمی داشت در
سازماندهی.
برای مثال، در
شرایطی که
برگزاری
مراسم هشت
مارس در محلات
پائین شهر
خیلی خط قرمز
و منطقه
ممنوعه بود،
زنانی که برای
ورزش به این
سالن های
ورزشی می آمدند
مراسم هشت
مارس را
برگزار می
کردند. یا در
کارخانه ای که
من در دهه شصت
کار می کردم
زنان کارگر
صندوق همیاری
تاسیس کردند
که خیلی تجربه
مثبتی بود و
باعث بوجود
آمدن سطح بالایی
از همبستگی
میان زنان
کارگر شده
بود. مواردی
مثل کلاس های
خیاطی و
سوادآموزی و
برگزاری دوره
های هفتگی یا
ماهیانه،
مثلا برای
دیدن فیلم یا
برنامه گردش
جمعی، همه
مواردی است که
تجربه شده و
توانسته است
زنان لایه های
پائین و
فرودست جامعه
را به هم
نزدیک کند.
این ها نوعی
شبه تشکل هایی
بوجود می آورد
که در سازماندهی
زنان کارگر
نقش بازی می
کند.
زنان
اعماق و مرحله
دوم هدفمندی
یارانه ها
شناخت
مطالبات زنان
با شرایط مشخص
رابطه دارد.
کلا بدون توجه
به تغییراتی
که در وضعیت
جامعه بوجود
می آید و
تحولاتی که در
سرنوشت و
موقعیت زنان
نقش دارد، نمی
شود اقدامات
موثری را پیش
برد. مساله
هدفمندی
یارانه ها
خیلی برای
لایه های
محروم جامعه
مهم است.
یارانه نقدی
با این که
خیلی اندک است
و بیشتر از
پنجاه درصدش
هم به تدریج
در گرمای تورم
آب شد، باز یک
کمک معاشی بود
برای خانواده
های محروم؛
بخصوص برای
محروم ترین
هایشان. البته
مجریان این طرح
ادعا می کنند
که در دور دوم
هدفمندی
یارانه ها قصد
دارند انحراف
دور اول اجرای
یارانه ها را
از بین ببرند
و یارانه را
اساساً به
لایه های
پائین جامعه
بدهند که باید
گفت اگر واقعا
ریگی به کفش
ندارند این
کار را بکنند.
ولی از طرف
دیگر خودشان
می گویند که
ما امکان شناسایی
دهک های
پائینی جامعه
را نداریم که
البته این هم
ادعای بیخودی
است؛ چون اگر
بخواهند به
سادگی می
توانند لایه
های پائین را
شناسایی کنند.
در هر حال یک
تفاوت مهمی که
این فاز با
فاز قبلی دارد
این است که
دفعه اول، ابتدا
پول را پخش
کردند بعد
قیمت ها را
بالا بردند،
در حالی که
این بار قیمت
ها را بالا
برده اند در
حالی که معلوم
نیست که
یارانه نقدی را
به دهک های
پائین بدهند
یا ندهند. در
دور اول هدفمندی،
یک مطالبه ای
که مطرح شد و
استقبال هم
شد، نپرداختن
قبض های آب و
برق و گاز بود .
اگر قرار باشد
یارانه نقدی
را قطع کنند و
از آن طرف
قیمت ها را
افزایش
بدهند، این فشارش
بیش از همه به
لایه های
محروم جامعه
می آید نه
کسانی که دست
شان به دهنشان
می رسد. در شرایطی
که فقر و
تنگدستی
واقعا غوغا می
کند و خیلی از
خانوارهای
کارگری بدون
قبض های جدید
هم خیلی سخت
می توانند
غذای روزانه شان
را تامین
کنند. امنیت
غذایی
خانوارهای کارگری
در خطر است. با
شناختی که از
سیاست های دولت
داریم و با
حمایت عمومی
که در حاکمیت
بر سر برنامه
هدفمندی وجود
دارد، واقع
بینانه این
است که فکر
کنیم این
امنیت بیش از
گذشته به خطر
می افتد. در
خانواده های
کارگری معمولا
تامین معاش
خانواده و
بودن غذا سر
سفره ؛ و اینکه
بچه ها گرسنه
نمانند،
بیشتر از همه
دلمشغولی
زنان است.
بنابراین
میزان حساسیت
نسبت به
برنامه
هدفمندی
مخصوصا در
میان زنان
حاشیه شهرها
بالاست. ما
نمونه های
زیادی داشتیم
که نسبت به
مسایل پایه ای
زندگی روزمره
یا مسایل خاص
حاشیه شهرها
از همه بیشتر
زنان حساسیت
نشان دادند.
زنان زحمتکش
محلات جلو
افتادند و در
اعتراضات
محلی نقش
اساسی داشتند.
به همین دلیل
ندادن یا
نپرداختن قبض
های آب و برق و
گاز و اعتراض
به گرانی حامل
های انرژی یا
اعتراض به قطع
یارانه ها در
این شرایط می
تواند مهم
باشد. کلاً ما
وارد دوره ای
شده ایم که
قرار است
هزینه های
تحریم ها و
خالی شدن خزانه
را لایه های
تهی دست و
کارگران
بدهند. در حالی
که خزانه بر
اثر دزدی و
غارتی که یک
نمونه اش را
در سازمان
تامین
اجتماعی دیده
ایم خالی شده
است و کارگران
نقشی در این
فلاکت
نداشتند و
اصلا ما جزو
شاکیان اصلی
هستیم. باید
در مقابل
سیاست
اقتصادی
نئولیبرال و
تعرضی دولت
مقاومت
گسترده ای
صورت بگیرد و
البته در
مجموع هم مهم
است که به
صورت خاص روی
زنان لایه های
محروم جامعه
متمرکز شویم.
دولت ها می
آیند و می
روند؛ سیاست
ها تغییر می
کنند، حتی
اعتراضات هم
همیشگی نیست و
فراز و فرود
خود را دارد،
بنابراین مهم
تر از هر
اعتراض مشخصی
این است که از
درونش چقدر
پائینی های
جامعه فرصت و
امکان پیدا می
کنند که برای
خود سنگرهای
مستقل بسازند.
ما اگر قرار
باشد جنبش
توده ای زنان
داشته باشیم
راهی نداریم جز
این که به شکل
ویژه روی
وضعیت زنان
اعماق و محروم
متمرکز شویم
برگرفته
از «جهان زن»
http://jahanezan.wordpress.com/2014/03/16/12345-1828/