Rahe Kargar
O.R.W.I
Organization of Revolutionary Workers of Iran (Rahe Kargar)
به سايت سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) خوش آمديد.
دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷ برابر با  ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
 
 برای انتشار مطالب در سايت با آدرس  orwi-info@rahekargar.net  و در موارد ديگر برای تماس با سازمان از;  public@rahekargar.net  استفاده کنید!
 
تاریخ انتشار :دوشنبه ۱۱۷۳ فروردين ۶۱۷  برابر با ۰۱ ژانويه ۰۰۰۱
انقلاب و ضد انقلاب در دنیای عرب – ۲

انقلاب و ضد انقلاب در دنیای عرب – ۲

محمد رضا شالگونی

همان طور که پیش تر یادآوری کردم ، عرب های کشورهای مختلف چنان پیوندهای زبانی و فرهنگی گسترده ای باهم دارند که خیلی از آنها خود را متعلق به هویت ملی واحدی می دانند و مفهوم "ملت عرب" ("الامه العربیه" ) در میان آنها مفهوم بسیار جا افتاده ای است. همین گسترش سریع جنبش انقلابی از تونس به کشورهای دیگر عربی و همزمانی آن در کشورهای مختلف ، به نحوی نشان داد که احساس هویت مشترک ملی میان عرب ها یک پدیده روشنفکری نیست و از دامنه توده ای عظیمی برخوردار است. اما وجود دیکتاتوری های عرب ، مانع بزرگ همگرایی عرب هاست و کشورهای مختلف عربی را در مسیرهای کاملاً متفاوتی می راند. و نکته مهم تر این است که غالب این دیکتاتوری ها زیر نفوذ امپریالیسم امریکا هستند که شکل گیری اتحاد اقتصادی - سیاسی کشورهای عرب را تهدیدی علیه منافع خود می بیند. نگاهی به جایگاه دیکتاتوری های مختلف عرب در نظام جهانی موجود ، می تواند این نکته را روشن تر سازد.

عرب ها و دیکتاتوری های حاکم بر آنها

دولت های عرب را به لحاظ جایگاه شان در نظام جهانی موجود به سه گروه می توان تقسیم کرد : دولت های نفتی ؛ دولت های غیر نفتی دارای اهمیت استراتژیک ؛ دولت های حاشیه ای.

یک – دولت های نفتی ، دولت های رانت خوری هستند که بخش اعظم درآمدشان از فروش نفت (و گاز) تأمین می شود. دولت های عربستان سعودی ؛ کویت ، قطر ، امارات متحد عربی ؛ عمان ؛ لیبی ؛ عراق و الجزایر را می توان در این گروه قرار داد. همه این دولت ها با استفاده از درآمد نفتی ، قدرت مانوور زیادی در مقابل جامعه دارند و با رشوه دهی به بخش کوچکی از جمعیت ، پایه حمایتی وابسته ای برای خود به وجود آورده اند و با آمیختن سفره پروری با سرکوب سعی می کنند سلطه خود را حفظ کنند. در همه این دولت ها لایه فربهی از بورژوازی ممتاز وجود دارد که از طریق پیوند با قدرت سیاسی از امتیازات اقتصادی ویژه ای برخوردار است. فساد حکومتی در همه این رژیم ها یک واقعیت بسیار جا افتاده و فلج کننده است. اما خود این دولت های نفتی را نیز می توان با توجه به نسبت درآمدشان  به جمعیت کشور ، به دو گروه فرعی تقسیم کرد. گروه اول دولت هایی هستند که درآمد رانتی شان نسبت به جمعیت کشور بسیار بالاست. گروه دوم آنهایی هستند که هر چند رانت ناشی از نفت ( و گاز )  بخش اعظم درآمد دولت را تشکیل می دهد ، ولی جمعیت کشور محدودیت هایی را بر دولت تحمیل می کند که در گروه اول وجود ندارد. پنج کشور عضو "شورای همکاری خلیج" و لیبی به گروه اول تعلق دارند و عراق و الجزایر به گروه دوم. کشورهای گروه اول ( منهای  لیبی ) از تولید ناخالص داخلی سرانه بالاتر از ۲۴ هزار دلار در سال برخوردارند ، در حالی که گروه دوم در چنین وضعیتی نیستند و تولید سرانه شان زیر ۱۰ هزار دلار قرار دارد. نگاهی به تولید ناخالص داخلی سرانه و جمعیت این کشورها موقعیت آنها را به خوبی نشان می دهد:

·        عربستان سعودی: جمعیت ۲۰ میلیون نفر ، تولید ناخالص سرانه ۲۴ هزار دلار.

·        کویت: جمعیت ۵/۲ میلیون نفر ، تولید ناخالص سرانه ۷/۵۱ هزار دلار

·        قطر : جمعیت ۸۴۸ هزار نفر ، تولید ناخالص سرانه ۱۴۵ هزار دلار

·        امارات متحد عربی: جمعیت ۵ میلیون نفر ، تولید ناخالص سرانه ۴۰ هزار دلار

·        عمان: جمعیت ۴/۲ میلیون نفر ، تولید ناخالص سرانه ۸/۲۵ هزار دلار

·        لیبی: جمعیت ۴/۶ میلیون نفر ، تولید ناخالص سرانه ۸/۱۳ هزار دلار

·        عراق: جمعیت ۳۰ میلیون نفر ، تولید ناخالص سرانه ۶/۳ هزار دلار

·        الجزایر: جمعیت ۳۵ میلیون نفر ، تولید ناخالص سرانه ۴/۷ هزار دلار*

دولت های نفتی گروه اول ( منهای لیبی ) همه عضو "شورای همکاری خلیج" هستند. عضو دیگر این "شورا" بحرین است که هرچند برخلاف همسایگان خود ، نفت خام زیادی صادر نمی کند و دارای متنوع ترین اقتصاد خلیج فارس است ، ولی صدور و پالایش نفت و شاخه های مرتبط با آن در اقتصاد بحرین همچنان اهمیت زیادی دارد و ۶۰ در صد درآمدهای صادراتی ، ۷۰ در صد درآمدهای دولت و ۱۱ در صد تولید ناخالص داخلی آن از این حوزه ها تأمین می شود. بعلاوه ، مشابهت های فراوان دیگر بحرین با همسایگانش ، آن را در داخل  همین مجموعه قرار می دهد. ضمناً باید یادآوری کنم که جمعیت بحرین کمتر از ۱ میلیون نفر است و تولید ناخالص سرانه آن ۴/۴۰ هزار دلار. حقیقت این است که دولت های "شورای همکاری خلیج" هم در نظام جهانی موجود و هم در دنیای عرب جایگاه ویژه ای دارند. بنابراین تلاش برای فهم صف بندی انقلاب و ضد انقلاب در دنیای عرب بدون توجه به ویژگی های این مجموعه نتیجه زیادی به دست نمی دهد. مهم ترین ویژگی های این دولت ها چنین است:

۱ - بزرگ ترین سهم صادرات و ذخایر نفت و گاز خاورمیانه و دنیای عرب در دست این دولت هاست و این منطقه برای امپراتوری امریکا اهمیت استراتژیک فوق العاده ای دارد. تصادفی نیست که حفاظت از این دولت ها مستقیماً به نیروهای نظامی خود امریکا واگذار شده و ستاد ناوگان پنجم و ستاد فرماندهی مرکزی امریکا به ترتیب در بحرین و قطر مستقر شده اند.

۲ - همه این دولت ها با برخورداری از نسبت بسیار بالای درآمد رانتی به جمعیت کشور ، قدرت مانوور و فرصتی استثایی در اختیار دارند. کافی است توجه داشته باشیم که مجموع اعضای "شورای همکاری خلیج" با کمتر از ۳۹ میلیون نفر جمعیت از تولید ناخالص ۲/۱ تریلیون دلاری برخوردارند. و تولید ناخالص سرانه بعضی از اینها از میانگین کشورهای عضو "سازمان همکاری و توسعه اقتصادی" (OECD) ، یعنی کلوب سرمایه داری های پیشرفته جهان ، آشکارا بالاتر است. مثلاً از این نظر ، در سال ۲۰۱۰ قطر جایگاه اول جهانی را داشته است.

۳ - اقتصاد همه این کشورها با اقتصاد جهانی کاملاً گره خورده و همه این دولت ها مدافع منافع اقتصادی امپراتوری امریکا هستند. رابطه اینها با اقتصاد امریکا و متحدان آن مخصوصاً در سه حوزه ، برجستگی ویژه ای دارد: اولاً مجموعه این کشورها در تنظیم بازار جهانی نفت نقش بسیار مهمی دارند. به ویژه عربستان سعودی ، به عنوان بزرگ ترین صادر کننده نفت ، در جلوگیری از شوک های بزرگ نفتی در اقتصاد جهانی نقش اصلی را به عهده دارد. ثانیاً همه اینها مازاد عظیم دلارهای نفتی خود را دوباره در اقتصادهای غربی سرمایه گذاری می کنند. ثالثاً همه اینها ولخرج ترین مصرف کنندگان اقتصاد جهانی هستند ، مخصوصاً در زمینه هزینه های بی معنای نظامی. در واقع ، افتخار بزرگ ترین خریدهای نظامی تاریخ به این دولت ها تعلق دارد. به ویژه عمان ، عربستان سعودی و قطر با داشتن در صدِ بسیار بالای هزینه های نظامی نسبت به تولید ناخالص کشور ( به ترتیب ۴/۱۱ در صد،   ۱۰ در صد و ۱۰ درصد ) به مقام های پر افتخار اول و دوم و سوم جهانی دست یافته اند!

۴ - ضعف شدید کشاورزی و وابستگی کامل به واردات مواد غذایی از مشخصات چشم گیر همه اینهاست که البته تا حدود زیادی ناشی از کمبودِ آب شیرین و زمین های قابل کشت است. در نتیجه همه اینها جمعیت شهرنشین آشکارا بالایی دارند ( عمان ۷۳ در صد ؛ عربستان سعودی ۸۲ در صد؛ امارات ۸۴ در صد ؛ بحرین ۸۹ در صد ؛ قطر ۹۶ در صد و کویت ۹۸ در صد ). و این نیز گره خوردگی اقتصاد این کشورها را با بازار جهانی تشدید می کند.

۵ - کارگران مهاجر که غالباً از کشورهای آسیایی می آیند ، در اقتصاد همه این کشورها نقش بسیار مهمی دارند. اکثر این مهاجران که عملاً در شرایط نیمه بردگی ، سخت ترین و پائین ترین کارها را انجام می دهند ، حتی از حق اقامت تثبیت شده ای برخوردار نیستند. این مهاجران بی حقوق در غالب این کشورها بخش اعظم نیروی کار را تشکیل می دهند. نسبت مهاجران به شهروندان در امارات ۸۱ در صد ؛ در کویت ۵۵ در صد ؛ در بحرین ۳۸ در صد ؛ در قطر ۶۰ درصد ؛ در عمان ۲۰ در صد و در عربستان سعودی ۲۸ در صد است. در واقع این کشورها حتی به لحاظ نیروی کار نیز به بازار جهانی وابسته اند.

۶ – همه این دولت ها علیرغم گره خوردگی های همه جانبه شان با اقتصاد جهانی ، از اجرای سیاست های نئولیبرالی در داخل قلمروی خودشان اجتناب می کنند و یارانه های سخاوتمندانه گوناگونی به اتباع خودشان می پردازند. حتی بحرین که از طرف نهادهای مالی بین المللی ، عنوان "آزادترین اقتصاد خاورمیانه" را دریافت کرده و در "شاخص آزادی اقتصادی" جزو آزادترین اقتصادهای جهان معرفی شده است ، اولین کشور عرب بوده که حق بیمه بیکاری به شهروندان خود می پردازد. این دولت ها به خوبی دریافته اند که بدون ساکت نگهداشتن شهروندان شان ، نمی توانند به موجودیت خود ادامه بدهند. در واقع اینها سیاستی را در مورد شهروندان شان اجراء می کنند که برده داران یونان و روم باستان در مورد آزاد مردان تهیدست شان داشتند.

۷ – هر چند همه این دولت ها همچنان به درآمدهای رانتی ناشی از نفت و گاز تکیه دارند ، ولی با سرمایه گذاری های عظیم مالی شان توانسته اند اقتصادهای سرمایه دارانه متنوعی به وجود بیاورند و از تکیه انحصاری به درآمدهای نفت و گاز فاصله بگیرند. در این زمینه نیز بحرین نمونه جالبی است که علیرغم کاهش شدید درآمدهای ناشی از فروش نفت و گاز ، اکنون توانسته است اقتصاد متنوع و پیشرفته ای به وجود بیاورد که از نرخ رشد بسیار بالایی هم برخوردار است.

۸ – همه این دولت ها نظام های استبدادی دودمانی هستند که در همه آنها خاندان سلطنتی خود را مالک کشور می داند. هنوز در غالب اینها اصلاً حق حاکمیت مردم ( حتی در روی کاغذ ) پذیرفته شده نیست ، قدرت سیاسی تماماً در دست خاندان سلطنتی است ؛ مالیه عمومی جدا از خزانه سلطانی عملاً بی معناست و احزاب سیاسی ممنوع اند. مثلاً در امارات و قطر هنوز اصلاً از حق رأی خبری نیست ؛ در عربستان سعودی مردان ۲۱ ساله به بالا فقط می توانند در انتخابات شهرداری ها شرکت کنند و نیمی از اعضای مجالس شهری را انتخاب کنند و نیم دیگر از طرف پادشاه تعیین می شوند. و البته زنان حتی از این "حق" هم محرومند. در عمان دو مجلس وجود دارند که اعضای یکی از آنها به وسیله سلطان تعیین می شوند و هردو مجلس فقط نقش مشورتی دارند. حق رأی عمومی و مجالس قانون گذاری فقط در کویت و بحرین در سال های اخیر ایجاد شده اند و البته از اختیارات بسیار محدودی برحوردارند و قدرت واقعی همچنان در دست پادشاه است.

۹ - غالب دولت های "شورای همکاری خلیج" معمولاً در راستای سیاست های منطقه ای امریکا ، از دیکتاتوری های مورد نظر امریکا در دنیای عرب و نیز کشورهای اسلامی حمایت مالی می کنند. و همچنین در حمایت مالی از جریان های تاریک اندیش اسلامی در کشورهای مختلف نقش بسیار مهمی دارند. مخصوصاً نقش خاندان سعودی در این زمینه بسیار برجسته است و دولت سعودی بزرگ ترین حامی ارتجاع و ضد انقلاب در دنیای عرب و در کشورهای مختف اسلامی است. مثلاً این رژیم در سازمان دادن ضربات فرسایشی به ناسیونالیزم دفاعی و مترقی عرب ها در دوره جمال عبدالناصر نقش بسیار بزرگی داشت. هم چنین تقویت تاریک اندیشی اسلامی در پاکستان و افغانستان بدون حمایت های مالی سعودی ها و امارات ناممکن بود. و فراموش نباید کرد که پدیده "طالبان" در افغانستان با هدایت ژنرال های پاکستان و منابع مالی حکومت های سعودی و امارات پرورش یافت. البته حکومت سلطان قابوس در عمان و حکومت حَمَد بن خلیفه آل ثانی در قطر به خاطر نگرانی شان از هژمونی عربستان سعودی ، همیشه سیاست های متفاوتی را دنبال کرده اند. مخصوصاً سیاست دولت قطر در حمایت از کانال تلویزیونی "الجزیره" در مسیری کاملاً متفاوت با سیاست های سعودی و همچنین امریکا پیش رفته و این کانال در بیداری عرب ها و تقویت هویت مشترک آنها در سال های اخیر نقش مهمی داشته و با اشتعال انقلاب عرب ، عملاً به مهم ترین تریبون شورش های مردمی تبدیل شده است.

با توجه به نکات یاد شده ، می توان دید که دولت های رانت خور نفتی و به ویژه دولت های "عضو شورای همکاری خلیج" دژهای اصلی دیکتاتوری و ضدانقلاب در دنیای عرب محسوب می شوند.

دو – دولت های غیر نفتی دارای اهمیت استراتژیک ، آن گروه از دولت هایی هستند که علیرغم نداشتن منابع نفتی بزرگ ، در شکل گیری تعادل های سیاسی حاکم در دنیای عرب در سه – چهار دهه اخیر نقش مهمی داشته اند. دولت های مصر ، فلسطین ، اردن ، سوریه ، لبنان ، تونس ، یمن و مراکش را در این گروه می توان جا داد. همه اینها ( به استثنای لبنان که ویژگی هایی انحصاری دارد ) رژیم های دیکتاتوری خشنی هستند ، اما از جهات زیاد تفاوت های چنان چشم گیری دارند که یک کاسه کردن آنها می تواند بسیار گمراه کننده باشد. مثلاً مصر که نزدیک به یک چهارم کل جمعیت عرب ها را در خود جای داده و در یک قرن اخیر همیشه در جهت دادن به افکار عمومی عرب ها نقش تعیین کننده ای داشته است ، با لبنان چهار میلیونی به اصطلاح "طایفه ای" تفاوت های بسیار زیادی دارد که نمی توان آنها را نادیده گرفت. اما با وجود همه تفاوت هایی که میان این کشورها وجود دارد ، بستر اصلی پیشروی انقلاب عرب احتمالاً در همین کشور قرار دارد. و اگر دنیای عرب را "حلقه ضعیف در زنجیر امپریالیسم" امروزی بدانیم نقطه گسست این حلقه را باید در این گروه از کشورهای عرب جستجو کرد. با توجه به نکته ، باید با دقت بیشتری به این کشورها نگاه کرد.

سه – دولت های حاشیه ای ، آن گروه از دولت های عربی هستند که به دلیل عقب ماندگی ها و مشکلات اقتصادی و سیاسی مختلف ، در شکل گیری تعادل های سیاسی حاکم در دنیای عرب نقش مهمی نداشته اند و اکنون بعد از اشتعال انقلاب عرب نیز احتمالاً میدان شورش های انقلابی بزرگی نخواهند بود. کشورهای سودان ، موریتانی ، صحرای غربی ، سومالی ، جیبوتی و جزایر کومور (یا قمر) را می توان  جزو این گروه دانست.

محمد رضا شالگونی – ۲۸ فروردین ۱۳۹٠ ( ۱۷ آوریل ۲٠۱۱ )

 

*  بیشتر ارقام را به عمد از آمار سازمان سیا (CIA – The World Fact Book) نقل کرده ام و ارقام تولید ناخالص داخلی سرانه عموماً بر مبنای "برابری قدرت خرید" است.               

           

 

 

 

مطلب فوق را میتوانید مستقیم به یکی از شبکه های جتماعی زیر که عضوآنها هستید ارسال کنید:  

تمامی حقوق برای سازمان کارگران انقلابی ايران (راه کارگر) محفوظ است. 2024 ©