جنبش
کارگری ایران
به خانه تکانی
فکری نیاز دارد
یادداشت
اول: طبقه
کارگر ایران و
یازده اردیبهشت
سال ۱۳۹۰
رضا
سیپدرودی
در حالی که
به سمت روز
جهانی کارگر
می رویم پرسش
های مهمی در
برابر ماست که
پاسخ درست به
آنها می تواند
در نحوه
برگزاری این
روز و جایگاهی
که خواهد یافت
اهمیت زیادی
پیدا کند: دو
پرسش درهم
تنیده
این هاست:
روش کارگران و
فعالین کارگری
نسبت به جنبش
ضد استبدادی
موجود چیست؟
در آستانه اول
ماه مه چه
واکنشی نسبت
به نیروهای
موجود در جنبش
ضد استبدادی
باید داشت؟ و پرسش
سوم این است:
جایگاه
مطالبات
کارگری در یازده
اردیبهشت سال ۹۰
چیست و چه
رابطه ای میان
این مطالبات
با قشرها و
لایه های
اجتماعی و
توازن قوای
موجود هست؟
اگر از
پرسش اول آغاز
کنیم پاسخی که
به نام منطق و
به نام منافع
طبقه کارگر می
توان ارائه داد
این است که
کارگران در
پیشروی جنبش
ضد استبدادی
موجود عمیقا
ذینفع اند و
مبارزات
کارگری در
همسویی با جنبش
ضد دیکتاتوری
و جلب
پشتیبانی این
جنبش از
مطالبات خود
چشم انداز
بهتری برای
موفقیت دارد
تا در پشت
کردن به آن.
این پاسخ بر
پیش داده های
روشنی متکی
است که سه
فقره مهم آن
به شرح زیر
است:
یک:
جنبش ضد
استبدادی
کنونی چنانچه
نامش هم حکایت
می کند هنوز
یک جنبش نفی
است، یعنی پیش
از هر چیز با
نیروی منفی
پیشروی می کند
و از طریق
ضدیت با
استبداد می
تواند خود را
توجیه
کند. این به
معنای آن است که
شرط اساسی
نانوشته اما
واقعی در
همسویی های
نیروهای
اجتماعی و
طبقاتی متضاد
موجود در درون
این جنبش، پیش
از همه همین
خصلت نفی است
و نه هیچ چیز
دیگر.
دو: اصلی
ترین و محوری
ترین شعار
جنبش ضد
دیکتاتوری
بویژه در فاز
نوین و در سه
سه شنبه
اعتراضی نفی
دیکتاتوری
بوده است. جمع
بندی واقع
بینانه مجموع
حرکات
اعتراضی فاز
جدید این جنبش
نشان می دهد
که "مرگ بر
دیکتاتور" که
هسته اصلی
قدرت سیاسی موجود،
یعنی دستگاه
ولایی و
ملحقات و
متحدان اصلی
آن را نشانه
گرفته است،
اصلی ترین
شعار جنبش
است. برافتادن
دیکتاتوری
هیچ تباینی با
افق های
مبارزه
کارگری
ندارد، برعکس
بی هیچ تردید
نیاز بلافصل
طبقه کارگر و
شرط مقدم پیشروی
پیکار طبقاتی
کارگران و
زحمتکشان به
سوی افق های
بزرگ تر است.
سه: مساله
هدایت سیاسی و
این که برآمد
نهایی در تحقق
خواست مرکزی
این جنبش در
برافکندن
نظام دیکتاتوری
با کدام نیروی
سیاسی، در
کدام چهارچوب،
و چه پلاتفرمی
تحقق خواهد
یافت موضوعی باز
و حل نشده است
و مربوط به
حوزه اثباتی
است نه سلبی،
و جایگزینی
است نه نیروی
(به قول هگل)
"شگرف" منفی.
بنابراین
نحوه آرایش
نیروها در هر
نبرد نسبتا
موضعی مهم با
استبداد در
دوره پیش رو و در همین
روزهایی که در
آن بسر می
بریم می
تواند بر این
فرایند و در
جابجایی نقش و
وزن نیروهای
موجود در درون
آنها تاثیر
گذار باشد.
با این
توضحات
بگذارید به
پرسش سوم این
یادداشت
برگردیم: نقش
و اهمیت
مطالبات
کارگری در یازده
اردیبهشت سال ۹۰
چیست و چه
رابطه ای میان
این مطالبات؛
قشرها و لایه
های اجتماعی و
توازن قوای
موجود وجود دارد؟
شرایط
اجتماعی و
توازن قوا به
عنوان نتیجه
سازوکار همه
نیروهای
موجود از اصلی
و فرعی و حاکم
و محکوم خصلت مستقل؛
اما قابل
شناخت دارد.
مهم ترین داده
های این وضعیت
چنین است:
الف: طبقه
کارگر ایران
در وضعیت
تدافعی به سر
می برد و هنوز
اسیر حقوق های
معوقه است.
ب: چپ
ایران با همه
نیروهایش و
حتی با
بازترین
تعریف ممکن از
مفهوم چپ هنوز
متاسفانه
نتوانسته است
بر پراکندگی
ها غلبه کند و
هنوز اسیر
فرقه گرایی
است.
ج: یک
جنبش سیاسی ضد
دیکتاتوری
فعال بر متن
نارضایتی
دامنه دار
توده ای وجود
دارد که هر
بار عمل می
کند صریح و بی
خدشه سر نظام
را هدف می
گیرد.
د: سیمای
اولیه شکافی
میان نیروهای
دارای شبکه های
سازمانده
اعتراضات
مردم شکل
گرفته است که
در آن "سر" ( که
خواهان حصار
کشیدن حرکت در
چهار چوب
"احیای ظرفیت
های قانون
اساسی است") به
تدریج به
دنبال بدنه
شورشی تر و در
حال خودسامان
یابی مجزا ( که
مرزهای هویتی
و
ایدئولوژیکی
آن با نیروها
و طبقات
اجتماعی
مختلف رقیق تر
و مرزهای
ضدیتش با دیکتاتوری
صریح تر است)،
کشیده می شود.
ه: بخش
مهمی از
نیروهای جنبش
ضد دیکتاتوری
با افق های
سیاسی بکلی
متضاد و
متفاوت، به
شکل تجربی تا
حدودی به این
جمع بندی
نزدیک شده اند
که باید به
این یا آن نحو
نیروهای
اعماق را، زحمتکشان
و کارگران را
برای موثرتر
کردن اعتراضات
وارد جنبش
اعتراضی کرد.
ف: نوعی
حس همدردی با
مصائب طبقه
کارگر و
زحمتکشان (که
صد البته از
اغراض و نیات
طبقاتی و توهم
و آلودگی های
دیگر و
ملاحظات
مصلحت طلبانه
و یا عمل
گرایانه صرف
مبرا نیست) اینجا و
آنجا شکل
گرفته است که
،پایه اصلی
طبقاتی آن
وخامت سریع و شتاب
آلود وضع
معیشتی لایه
های متوسط
شهری و نزدیک
تر شدن آن به
موقعیت مادی زحمتکشان
و تهیدستان در
اثر طرح تجاوز
گستاخانه
نئولیبرال
نظام حاکم و
برچیده شدن
یارانه هاست.
تاثیر
متقابل این
داده های
متفاوت بر
همدیگر، که
فقط بخشی از
مهم ترین آنها
ذکر شده است،
احتمال وجود
رشته ای از
عدم توازن ها،
از جمله
میان وسعت
حرکت در یازده
اردیبهشت امسال
با میزان
مطالبات را
پدید آورده و
یک سیستم
ترجیحی را در
آهنگ حرکت به
سوی مقطع
یازده اردیبهشت
کمابیش
اجتناب
ناپذیر و
منطقی ساخته
است. براساس
این سیستم،
اصلی ترین و
مهم ترین
ملاحظه ای که
می باید به آن
خاطر آن در هر
مورد دیگری
انعطاف نشان
داد، دامنه
حرکت است.
اگر اصل حرکت
مفروض تلقی
شود، در این
صورت هر
چه حرکت دامنه
وسیع تری
داشته باشد به
همان میزان
مهم تر است. هر
چه نیروهای
پرشمارتری
روز جهانی
کارگر را به
سرفصل تازه ای
از اعتراض، به
روز خشم، و به
روز نمایش
اراده توده ای
در نفی وضع
موجود تبدیل
کنند، به همان
میزان موفقیت
بیشتری به دست
آمده است. اگر
قطعی شود که
تعدد شعارها و
مطالبات،
دامنه ای توده
ای حرکت را
محدود می کند،
در این صورت
بسود گسترش
دامنه حرکت می
توان به اصلی
ترین مطالبات
بسنده کرد،
اگر قطعی شود
که شعارهای
سرخ و آتشین و
برافراشتن
پرچم های زیاد
تعداد شرکت کنندگان
را در حد چند
صد نفر از
فعالین شجاع و
از جان گذشته
در یک محل
محدود تقلیل می
دهد؛ می توان
به نفع هر چه
توده ای تر
شدن برگزاری
یازده
اردیبهشت
آنها را کنار
گذاشت. مهم
ترین اهمیت
یازده
اردیبهشت این
یا آن شعار منفرد
و این یا آن
پرچم گروهی
نیست؛ خود این
روز و تبدیل
آن به یک روز
اعتراض
سراسری در
ایران است.
یازده
اردیبهشت:
پاسخ فرقه ای
به پرسش های
واقعی
به
سوالاتی که در
این نوشته
مبنا قرار
گرفت پاسخ های
دیگری هم داده
می شود که
شایسته توجه و
نقد است.
گرایشی در
جنبش کارگری
ما در پاسخ به پرسش
مربوط به روش
کارگران نسبت
به جنبش ضد استبدادی
کنونی در
آستانه اول
ماه مه،
روگردانی از
جنبش ضد استبدادی
کنونی را برای
کارگران
تجویز می کند.
این کار را هم
به نام خلوص
مبارزه
طبقاتی، استقلال
جنبش کارگری و
خودداری از
تبدیل شدن به
بازیچه
دیگران موجه
می شمارد.
واقعیت این
است که این
گرایش هم
عملا
بر پیش داده
های معینی
نسبت به این
جنبش تکیه
دارد و از این
تکیه گاه است
که ایده
روگردانی از
جنبش ضد دیکتاتوری
را مطرح می
کند. رئوس
اصلی این پیش
داده ها به
شرح زیر است:
اول:
رهبری جنبش ضد
دیکتاتوری
مساله ای
تقریبا حل شده
است؛ اگر هم
نقدا نباشد به
هر حال جناحی
از سرمایه
داری آن را
خواهد ربود.
حال چون برای طبقه
کارگر سرمايهداری
احمدی
نژاد-خامنه
ای- سپاه با سرمایه
داری کروبی-
موسوی- خاتمی
و يا هر
سرمایه داری
دیگری فرقی
ندارد و سگ
زرد برادر
شغال است بهتر
است کارگران
خود را کنار
بکشند
و وارد این
بازی نشوند.
دوم: میان
جنبش ضد
دیکتاتوری و
مطالبات فعلی
آن با جنبش
کارگری و
مطالباتش فصل
مشترکی نیست.
زیرا آنچه جریان
دارد این است
که طبقات غیر
کارگری بر سر
سهم از قدرت
دارند بین
خودشان چانه
می زنند
و بعضا به
جان هم افتاده
اند و همه شان
هم عامل
سرمایه داری
اند، در حالی
که مبارزه طبقه
کارگر ضد
سرمایه داری
است. پس نیروی
ضد سرمایه
داری اگر در
جنبش کنونی
وارد شود و از
این جنبش
حمایت کند یا
خواستار
حمایت شود
استقلال
طبقاتی خود را
فروخته است.
سوم: از آنجا
که لازمه حفظ
استقلال
طبقاتی کارگران
و جنبش کارگری
نفی هر نوع
دنباله روی از
طبقات و لایه
های دیگر و
سیاست ها و
خواست های
آنهاست، این
مهم به دست
نمی آید مگر
این که فعلیت
ضد سرمایه
داری بودن
حرکت ملاک اتحاد
عمل و اتخاذ
روش قرار
گیرد. هر روش
دیگری به ناگزیر
کارگران و
جنبش کارگری
را به ابزار
دست سرمایه
داران و
سیاستمداران
آنها تبدیل
خواهد کرد. از
آنجا که در
حال حاضر
دعوای طبقات
غیر کارگری و
جریانات
سرمایه داری
بر سر قدرت
ربطی به کارگر
و افق های
کارگری
ندارد، روشن
است که
کارگران
نباید وارد
بازی در بساط
دیگران شوند و
بهتر است در
اول ماه مه
امسال زمین اخص
مبارزه
طبقاتی
خودشان را بیل
بزنند.
این سه
شرط
کلکسیونی است
از انحرافات
ریشه دار فرقه
های چپ ایران.
مثلا اگر به شرط اول
دقیق شویم که
در لفافه نوعی
لاقیدی
انقلابی کاذب
پنهان می شود
و مطلقا هم
توانایی
اثبات تجربی
انطباق خویش
با رویدادهای
واقعی جنبش ضد
دیکتاتوری
زنده و حی و
حاضر کنونی را
ندارد، تسلیم
طلبی و زانو
زدن در برابر
سرمایه داری
را آشکارا می
توانیم
ببینیم. از
موضع به ظاهر
انقلابی و به
بهانه حفظ
استقلال جنبش
کارگری، قفل و
کلید هدایت
سیاسی
جنبش ضد
دیکتاتوری
را
پیشاپیش در
سینی طلا به
موسوی- خاتمی
و کروبی يا "هر
گونه سرمایه
داری دیگری"
تحویل می دهند
تا تسلیم طلبی
و پذیرش شکست،
و منزوی کردن
کارگران و
گرایش کارگری
در همین جنبش
ضد دیکتاتوری
فعلی زمینه
سازی شود.
بعدا برای
اثبات
انقلابی گری و
نفی این تسلیم
طلبی در عمل
لابد باید با
دو اتوبوس آدم
در پارکی با شعارهای
خیلی رادیکال
ضد سرمایه
داری به صورت
مجزا گرد آمد
و ماهها زیر
تیغ بازجویان
خونخوار
دستگاه خامنه
ای در شکنجه
گاهها
گرفتاری کشید.
این شیوه
رفتار،
شیوه رفتار
طبقه ای نیست
که به خود به
عنوان یک طبقه
مستقل و دارای
قابلیت و
ظرفیت "ارتقا
به مقام رهبر
ملت" نگاه می
کند؛ شیوه
رفتار فرقه
های ترسو و برج
عاج نشینی است
که از حرکت در
مدار بزرگ و
نبرد جانانه و
سنگر به سنگر
برای ارتقا
کارگران به
مقام هدایت
سیاسی همین
جنبش ضد
دیکتاتوری در
همین مراحل
پیش رو و در
همین روزهایی
که در آن بسر
می بریم بشدت
می ترسند. و
این ترس را
پشت درشت گویی
های بی سروته "ضد
سرمایه داری"
و "ضد کار مزدی"
و رفتارهای
هاراکیری
گونه(خودکشی) مدل
ژاپنی پنهان
می کنند.
شرط دوم هم
وضع بهتری
ندارد . قائل
نبودن ارتباط
میان جنبش ضد
دیکتاتوری
فعلی و جنبش
کارگری به
نتایج فاجعه
باری می
انجامد. روشن
است که این
دیدگاه
نیهلستی، با
حسن نیت کاملا
انقلابی، تا
ابد کارگران
را اسیر چکمه
پاسداران یا
"هر گونه
سرمایه داری
دیگر" خواهد
کرد.
زیرا
کارگران تنها
در مبارزه
برای دمکراسی
و آن هم
مبارزه ای
پیگیر، همه
جانبه، قطعی و
بی گذشت است
که می توانند
صلاحیت و
شایستگی خود
را به عنوان
(به قول مارکس)
رهبر ملت ثابت
کنند، نه در
روگردانی از
این مبارزه.
هیچ قشر و لایه
ای به اندازه
کارگران در
برافکندن
استبداد
کنونی ذینفع
نیست و از این
رو تنها طبقه
کارگر است که
می تواند بی
خدشه و استوار
از حقوق عام
شهروندی همه
لایه های
سرکوب شده جامعه
ایران تا به
آخر و به شیوه
واقعا انقلابی
پشتیبانی کند.
هر
سوسیالیستی
قبل از این که سوسیالیست
باشد یک
دمکرات
انقلابی است
یعنی به شیوه
انقلابی برای
تحقق دمکراسی
پیکار می کند.
اصلی ترین
عنصر پیوند
جنبش ضد دیکتاتوری
و جنبش کارگری
در این است که
بدون تحقق دمکراسی،
تحقق خواست
های کارگران
ایران محال است.
و جز دمکراسی
پل دیگری برای
عبور مطمئن به
مطالبات ضد
سرمایه داری
وجود ندارد و
هر نوع اندیشه
ای در این
زمینه به
ناگزیر به
نتایج بسیار
سیاه و
ارتجاعی منجر
می شود. هیچ نوع
تقدم و تاخر
زمانی، مرحله
بندی و یا
تفکیک خودخواسته
ی مطالبات
دمکراتیک و ضد
سرمایه داری
نمی تواند به
پیشروی
مبارزات
کارگری و برآمد
جنبش طبقاتی
در ایران در
موقعیت کنونی
کمک کند و
عملا جز تسلیم
طلبی معنای
دیگری ندارد.
آیا جامعه
کنونی که در
آن از آزادی
مطبوعات،
رسانه ها، حق
بیان، تجمع،
تحزب و تشکل
های مستقل
صنفی و
سندیکایی
خبری نیست
محیط مناسب
تری برای تحقق
مطالبات
کارگری است یا
جامعه ای که
این حقوق در
آن پذیرفته
شده باشد؟ و اگر
دومی است/ که
بی تردید چنین
است/ پس
نسبت "ضدیت با
سرمایه داری"
با پیکار برای
دمکراسی در
چیست؟ مبارزه
ضد سرمایه
داری نمی تواند
با انکار
اهمیت
آزادی های
دمکراتیک
عموم مردم
پیروز شود.
مبارزه علیه
سرمایه داری
مبارزه علیه
محدودیت های
دمکراسی در
نظام سرمایه
داری بسود بسط
دمکراسی هم
هست و این یعنی
پذیرش حقوق
عام شهروندی و
پیشگامی در دفاع
از این حقوق،
و لذا و لاجرم
پذیرش همسویی
های عملی در
راستای این
حقوق عام .
و شرط
سوم نیز عملا
بیان نظری
بیماری مزمن
فقر تاکتیک در
میان فرقه های
چپ است که
اساسا ربطی به
موقعیت جنبش
ضد دیکتاتوری
و شرایط کنونی
جامعه ما ندارد،
بلکه منشا آن
ایدئولوژیک
است. این بکلی
بی معناست که
ضدیت فعلیت
یافته با
سرمایه داری
ملاک تعیین
روش نسبت به
طبقات و لایه
های گوناگون
اجتماعی تلقی
شود. این تلقی به هر چه
بیانجامد
مسلما به
استقلال
طبقاتی کارگران
نخواهد
انجامید. میان
همسویی،
اتحاد عمل
موقت،
ائتلاف، ( و
ائتلاف موردی
با پایدار، تک
مضمونی یا چند
مضمونی) تفاوت
های مهمی وجود
دارد. سیاست
درست آن است
که در هر حوزه
ای، در هر
لحظه ای،
راهکاری را در
پیش گرفت که
بتواند ولو یک
قدم کوچک و
جزئی به
پیشروی کل
مبارزه کارگران
در کل صحنه
نبرد سیاسی
کمک کند. در
صحنه تاکتیک،
سرمایه داری و
ضد سرمایه داری
بودن یک نیرو
ملاک اتحاد یا
افتراق جنبش کارگری
نیست. مثلا
آیا حمایت از
خانواده های زندانیان
سیاسی حالا
لزوما خصلت ضد
سرمایه داری
دارد؟ مخالفت
با اعدام
چطور؟ خواست
ازادی بی قید
و شرط همه
زندانیان
سیاسی و
عقیدتی چطور؟
آیا فقط
کارگران در
ایران از
فقدان آزادی
تشکل و تحزب،
اجتماعات، و
رسانه ها رنج
می برند؟ و
اگر آنها تنها
نیستند و این
درد یک درد
مشترک است چرا
کارگر نباید
بتواند با همه
نیروهایی که
می توانند بر
همین محور با
او همسو باشند،
عملا همسویی
کند؟ اگر
همسویی کند
استقلال
طبقاتی خود را
از دست داده
است؟ پرچم
مستقل خود را
وانهاده است؟
یا این استقلال
را بر فراز یک
جنبش عمومی در
معرض دید عموم
قرار داده و
تحکیم کرده
است؟
از سوی دیگر
این خواست ها
مگر ضد سرمایه
داری است؟
آزادی بیان و
تشکل آیا
خواست ضد
سرمایه داری
است؟ یا
خواستی عمومی
و همگانی است
که می تواند
نیروهای
مدافع و مخالف
سرمایه را در
یک لحظه معین
بدون هیچ
ائتلاف
پایداری،
صرفا در حوزه
نفی همسو کند؟
خواست آزادی
کارگران و
فعالان کارگری
زندانی،
خواست گسترده
کردن اقدام
برای نپرداختن
قبضهای آب،
برق، تلفن و
گاز، الغا کار
کودک، آزادی
قلم و مشابه
آنها آیا
خواست های ضد
سرمایه داری
هستند؟ آیا
مانعی دارد که
مثلا ساکنان
مجتمع های
آپارتمانی در
مبارزه علیه
قبض های آب و
برق و گاز با
کارگران و
زحمتکشان
محلات جنوب
شهر همسو شوند
و متحدا اعتراض
کنند؟ آیا این
ساکنان اول
باید ایده لغو
کار مزدی را
قبول کنند و
بر علیه
بازتاب های
عملکرد قانون
ارزش اضافه در
نظام سرمایه داری
ردیه بنویسند
تا شایسته
همگامی و
همسویی با
کارگران در
مبارزه مشترک
علیه قبض های
آب و برق و گاز
شوند؟ و اگر
نه، یعنی می
پذیریم که این
فصل مشترک
عملا وجود
دارد، پس آیا
جز این است که
ناگزیر باید
بپذیریم که
بخش مهمی از
مطالبات
اقتصادی/سیاسی
کارگران نه
تنها با اتکا
صرف به نیروی
طبقاتی
کارگران که
علاوه بر آن
با بهره جویی
از ظرفیت
همسویی
نیروهای
اجتماعی دیگر
می تواند و
باید در صدر
مسایل جنبش ضد
دیکتاتوری
قرار بگیرد؟
آنچه به
عنوان یک
واقعیت تلخ
باید مورد
اشاره قرار
گیرد این است
که سه شرطی که
هم شرح و هم
نقدش رفت در میان
فعالین جنبش
کارگری ما
اکنون شدیدا
رایج است و
پایه فکری
تنظیم
کنندگان اغلب
بیانیه های آن
را شکل می دهد.
جنبش کارگری
ایران محل تاخت
و تاز
دیدگاههای
فرقه ای است و
این دیدگاهها
نه تنها به
پیشرفت
مبارزه
کارگران
ایران و
سازمان یابی
این طبقه بر
مدار مطالبات
واقعی خود (که
مطالبات بی
واسطه خط مقدم
آن است ) کمک
نمی کنند که
به مانع
سازمان یابی
توده ای طبقه
کارگر ایران
تبدیل شده
اند. از این روست
که تصفیه حساب
صریح با همه
انواع گرایش
های فرقه ای
به ضرورتی
تاخیر ناپذیر و
غیر قابل
اغماض در
پالایش و
گشودن راه
سازمان یابی
هر چه توده ای
تر کارگران
ایران تبدیل شده
است.
نوزده
فرودین ۱۳۹۰ و
هشت آوریل ۲۰۱۱