کدام
یک: شرم یا ترس از
اندیشههای
سوسیالیستی؟
بهنام
چنگائی
این واقعیت
اگر چه اینک
آشکار شده،
اما برای پند
و ماندگاری در
تاریخ بشریت
جالب و اساسی
است که آیندگان
نیز بدانند رژیم
الهی و عدالت
پرور! چگونه پس
از 35 سال حاکمیتِ
بی موی دماغ و با
دست باز و قساوت تمام
عیار توانست با
فریب مردم و
نسل کشیِ از برابری
خواهان و جوانان
جویای کار و
نان و آینده، آنهم
به نام و
بهانه "دشمنانِ
اسلام" اینچنین،
خود رهبر و
یاران نظام اش
به سادگی و بی
مزاحم فائق به
غارت رسمی و
علنی کنونی امپراتوری
خصوصی "سید علی
میلیاردر" و "چهل
کلان دزدان" دستگاه
گردنه گیر او
بشوند. رژیمی
که پیوسته در
این سال ها به
نام خدا، هستی
مالی و جانی مردمان
کار و زحمت ندار
را بالا
کشیده، علاوه
بر تحمیل
هزینه ی جنگ 8
ساله و
ماجراجوئی
های اتمی، هم
اینگ کشور را
در لبه ویرانی
نشانده، و همزمان
در طی سالیان تتمه
های درآمد نفت
و امکان نان
ناچیز کارگران
و مزدبگیران را
هم بین مشتی جانی
و آدمخوار
تقسیم کرده است.
ما اینک متوجه
چه رسوائی ها
در درون، چه تباهی
های گسترده در
اجتماع و چه عملکرد
های نابکار،
شنیع و فجیعی
را از کل
حکومت در این
دوران، نه
تنها برای مخالفان،
بلکه بیشتر به
زیان زندگی و
بر علیه خود
شعیان هم بی
رحمانه به بار
آورده است، که
دگر تاب
ناپذیرند.
از این نظام فاسد،
غیر از این دیگر
چه اعتباری و
انتظاری می
توان داشت که نداشته
است؟ خودشان، همان
ناچیز توهم و رسوبات
ارزش های ذهنی
و به اصطلاح
روحانی ساده
لوحانه را که همین
مردم تنگدست و
بیدادرس از سر
نامرادی و
ناتوانی به
آنها روی
آورده و دل
بسته بودند، و
قطعا، جزو تنها
پایه ها و دست
آویزهای محکم فریبِ
دین مداران برای
ترفندهاشان بود،
آنان همان "شأن
خدا" را و
مستمسک باورمندانشان
را با آزگرائی
بیشرمانه، هیچدام
در هیچ دوره
ای پاس نداشته
و توهم به او
را از آسمان
به زیر کشیدند،
و حرمت اش را در
پیشگاه عدالت و
آزادگی نوع ِانسانِ
امیدوار، گرسنه
و به جان آمده
برای همیشه
لوث، بریده و نا
باور ساختند.
نه، دیگر
لازم نیست
داعیه ها و
شکوائیه های
ضدبشری و یا مدارک
و گواهی هائی حقوق
کُشی و تبعیض
های رنگین را شاهد
بر عمل و بی
آبروئی تک تک عناصر
خیانتکار،
جنایتکار و
دزد حاکمیت ولائی
مثال آورد؛ که
کل این دستگاه
برای همگانِ
قریب به
اتفاق،
بیانگر دشمنی شمر
و یزد گونه
شده و مردم،
اسیران عاشورائی
آن. آیا این
کربلای واقعی
نیست؟ نه نان کافی
موجود است و
نه آب و نه
امنیت و نه
اندکی اختیار!
و در سوی دیگر همه
حکما و آقا
زاده های شان
از دم: دارای
زندگی شاهانه
و آلوده ی
ثروت و قدرت و
مال و منال و
عشق و عشرت
علنی و پوشیده
در داخل و
خارج کشور
مشغول سیر و
سیاح هستند؛ و
مردم
خوشباورِ
شیعه زده اما: بیش
از پیش بی
پناه تر، آسیب
خورده تر و
چپاول شده تر از
زمان شاهِ
شاهان و همچون
همیشه ی تاریخ
بی یاورتر بینوا
تر گردیده اند.
و چرا؟
چون: از سر اژدها،
که ولایت فقیه
میلیاردر
باشد؛ تا بدنه
و پای "بسیج
اقتصادی"اش که
بابک زنجانی!
همه و هر کدام در
یک زنجیر جناحی،
حیاتی و ناگسستنگی
در این نظام هراسناک
مافیائی و گانگستری
اسلامی به هم به
شدت تنیده و با
هم مرتبط و بی
هیچ اما و
اگری لازم و
ملزوم هم می
باشند و عامل مفقود
شدن بیش از
هفتصد
میلیارد دلار دارائی
مردم اند که در
فاصله ی
(پاکترین دولت
ها) و
نزدیکترین
همسو با رهبر
این مبلغ باور
نکردنی در بین
عناصر این
دایره منتظر
امام زمانی ناپدید
شده است.
رژیمی که
تمامیت اش پلید
و ملوث شده و آن
را خونابه و گند
و خدعه به شکل عمودی
و عمومی و در
اعماق فراگرفته
است. آیا چنین
نسیت؟ مگر نه: کوس
رسوائی و انگل
فساد و
جاهطلبی حاکمان
و گماشتگان
شان نقل و
نبات فریاد بیکاران
و گرسنگان و
بی درمان
ماندگان و بیماران
و اسیران در فقر
خفتگان شده
است؟ اگر چنین
نیست! پس نان
مردم زمیگیر
کجاست؟ آیا از
این بدتر می
توان مردمی را
در هیچ کجای
جهان به این
نحو واقعی و
گناهِ نکرده
دچار مکافات
جهنم خامنه ای
ساخت؟
آیا: این
زندگی و دنیای
سیاه، ترسناک
و تلخ ایرانی
امروز، با 800
میلیارد
درآمد نفت اش که
تنها در هشت
سال گذشته حاصل
شده است، با
این حجم کمر
شکن نابسامانی
ها و نارسائی
ها همگانی
دیگر واهی و
خیالی نیستند
همساز است؟
این ادبار در
مقایسه با آنچه
میسر می بایست
بوده باشد، برایش
در سطح جهان سراغ
مشابهی نمی
رود که در بند
اینگونه
تضییقات ابتدائی
ملتی بدین سان
در شکنجه باشد.
آنچه را که این
بساط، عملا در
کشور علیه
مردم خوش باور
و برای شکنجه
ی یکایک آنان بر
پا کرده است،
هیچ راه
بردباری ای بر
جای ننهاده
است. دیریست
مردم، در
برابر چنین
مصیبت های
عظیمی، تاب
مقاومت شان
بریده، خیزش
بزرگ 88 یکی از
آن نه های
رسمی نردم بود
به کل دستگاه.
اما بر ذات
اقتدارگرای رژین
اثر گذار نبود،
و منشأ هشدار
و هوشیاری
نگشت و کرم و
لجن و عفونت
از کل آن بر می
خیزد. عفونت نامردمی،
عفونت چپاول، عفونت
خود شیفتگی و
عفونت تحمیق و
عفونت ریا، عفونت
دروغ به
خداپرستی و
عونت تبعیض ها!
و در چنین
شرایطی ناگوار
بی عدالتی ها
و تورم ها و
گرانی ها و ربایش
های کلان ثروت
مردم، حسام
الدین آشنا، مشاور
حسن روحانی، جهت
جلب اعتماد
سرمایه و برای
چپاولگری
بیشتر اقتصاد
نئو لیبرال
خارجی و
وابستگان
داخلی آنها، مدعی
زودن خط چپ
زدگی می شود و در
پی او و روز
دیگر، وزیر
اطلاعات رژیم صراحتا،
با اظهار ترس و
نگرانی از وجود
رسوبات اندیشه
های سیوسیالیستی
در فضای جامعه
گرسنه، ملتهب
و شورشی،
دستگاه و سرمایه
را به همکاری تمرکز
و مقابله علیه
حق نان برمی
انگیزاند و
خود را نیز ملزم
به مبارزه با
این خیالپردازی
واهی مدعیان
دانسته و
مقابله با
تفکر
سوسیالیستی را
جزو وظایف
مقدم خود و
دیگران هکار
در دولت قرار
می دهد. تو گوئی
در بساط این
جمع جانی و
دزد، تاکنون ایده
و یا توانی در
برابر پاسخ به
حق مقاومت برای
داشتن نان و
کار می توانست
وجود داشته که
پیش از وی
ممکن بوده و
حالا این دوکیشوت
خود را ناگزیر
به این جنگ
مسلم برابری
جویان می بیند.
علوی در بین بازرگانان
و کارخانه داران
آذربایجان
شرقی تاکید کرد که
دولت، خود را
موظف به حمایت
از سرمایهگذاران
میداند. او گفت: (همانطور
که امنیت
لازمه سرمایهگذاری
است، برای
دستیابی
به امنیت هم
باید به دنبال
تقویت سرمایهگذاری،
به ویژه جذب سرمایهگذارهای
خارجی باشیم.")و همچنین
گفت:
ارتقای
جایگاه بخش
خصوصی وظیفه
دولت اس. محمود
علوی با اشاره
به اندیشههای
سوسیالیستی گفته
است:
"متاسفانه
هنوز رسوبات
این اندیشه در
جامعه ما کم و
بیش باقی مانده،
در حالی که
دفاع از
سرمایهگذار،
غیر از دفاع
از سرمایهدار
است."
کلاهبردار!
حالا، در یک
چنین بندبازی
و سیاهکاریِ
رذیلانه است
که باید از
این حضرات سخت
رو پرسید، که
از چه سخن گفته
و چرا از انتظارات
طبیعی و ضروری
توده های
بیکار و گرسنه
می لرزند؟ مگر
رژیم اسلامی
مدافع سرمایه
نیست؟ مگر در اصول
مکتوب قرآنی،
کلامی در رد سرمایه
داری وجود دارد
که
گردانندگان طماع
رژیم را به تعلقات
سوسیالیستی
بکشاند، و انباشت
سرمایه را
دچار اختلال
سازد؟ پس نکته
در خواست مردم
و گرایشات
بنیادی آنان
است، که
پاسداران نظام
سرمایه ی انگل
را پریشان و
نگران گردانانیده
است؛ و این
کاملا درست
همان تضاد
طبقاتی واقعی
ست، که لاجرم
می بایست برای
حق حیات و
امکان رهائی
خود در برابر
آز سیری
ناپذیران
دزدان اسلامی
راه رها سازی
خود بیابد،
فریاد زند و
خواهد زد.
زیرا: مسئولین
هیچگاه به
خواست مردم و
امکان شکلگیری
برابر آنها و در
رد بهره کشی غیر
اخلاقی انسان
از انسان هرگز
تردید نداشته
اند و امروز مردم
همه و به خوبی
آنرا می
دانندو که از
انباشت
دارائی سران
کاخ نشین
اطلاع دارند و
اماده ی سرپیچی
و نافرمانی
مدنی می
باشند.
مگر فقط با دادن
هر از چندگاه سیب
زمینی، نان، حلوای
صلواتی، و یا دادن
نوشیدنی و
ساندیست... جهت
جلب سیاهی
لشگرها و برای
کسب رای آنها،
می توان بیش
از این
انتظارات، حق
نداشته زندگی
توده ها و عمل و
اندیشه های
سوسیالیستی
مورد تشویش و
دلهره ی(آشنا
و علوی) مطیع و
همچون گذشته
در بند کشید؟ رهبر
وعلوی از نفرت مردم
کار و زحمت از "سرمایهداری"
واقفند. ولی در
ایران هیچکس انتقاد
به نان و
آزادی نداشته
ی مردن نمی
کند و همهرجال
رژیم تاکید بر
ضرورت امنیت و
حرمت به
سرمایه و سرمایهگذار
جار می زنند.
علوی گفته:
"سرمایه معطل
و بی اثر در تولید،
مورد پسند
اسلام نیست." و
هم او گفته
است: اسلام
برای سرمایه
سقفی هیچگاه
تعیین نکرده و
"راه صحیح کسب
درآمد و مصرف
سرمایه و سهیم
کردن فقرا و
نیازمندان"را در آن
برابرانه و
مساوی در
ناموس اسلا مقرر
نکرده و راه
چگونگی ایجاد
انسان
برابر را نشان
نداده
است.
پس حالا پرسش
از این
غارتگران این
است: کمی شرم
داشتن از این
همه ریا بهتر
نیست! تا ترس
از اندیشههای شرافتمندانه
ی انسانی و سوسیالیستی؟
بهنام
چنگائی 22 دی 1392